جان مادرت
دلها شده دوباره پریشان مادرت
آقا بیا به مجلس ما جان مادرت
روزی فاطمیه ی ما را زیاد کن
دست شماست سفره ی احسان مادرت
در فاطمیه بیعت خود تازه می کنیم
تا که شویم باز مسلمان مادرت
تصدیق می کنیم که تطهیرمان کنی
شاید شویم سائل و مهمان مادرت
وقتی برای آمدنت کم گذاشتیم
ادامه مطلب ...
اشعار محرم |
یا حسین آقا بیا که ما ز غمت گریه می کنیم ماه عزاست بر حرمت گریه می کنیم شکر خدا که دل به عزا خانه بار یافت ماه بکاست ما به غمت گریه می کنیم دل ها برای روزتو آماده می شوند ما بهر دیدن علمت گریه می کنیم ای خون ما حلال قدومت در این عزا خون جای اشک بر قدمت گریه می کنیم تا کی غلاف صبر، کند منع ذوالفقار هر دم به حسرت دو دمت گریه می کنیم می آیی وبدون ملاقات می روی آقا به این عبور کمت گریه می کنیم خوردی قسم به مادر پهلو شکسته ات تا حشر هم به این قسمت گریه می کنیم ای راز دار فاطمه برگرد چاره کن ما از غم غدیر خمت گریه می کنیم دشمن به آل تو چه ستمها روا نمود با تو به آل محترمت گریه می کنیم از ما حضور عمه ی مظلومه ات بگو عمری برای قد خمت گریه می کنیم سروده ی محمود ژولیده *** یا ابا عبداله الحسین ما مصیبت زده ی کرب وبلاییم حسین بال وپر سوخته ی آل عباییم حسین بسکه خون دل از این دیده ز غمهای تو رفت همنشین لب دریای بکاییم حسین عمر دنیا نرسد چون به عزاداری تو تا قیامت ز غمت عقده گشاییم حسین روز محشر که همان یوم یفر المرءست ما سراسیمه به سوی تو بیاییم حسین چون که احداث شود منبر منصور ملک باز پا منبری یار تو ماییم حسین هر که در حشر تو محشور شود با اهلش ما به اذن تو ز طیف شهداییم حسین همه آبادی دل از کرم مادر توست ورنه ویرانه دل از شام بلاییم حسین ما خجالت زده ی غافله سالار غمیم که سر افکنده ی (نحن اسراءیم )حسین چادر و معجر و عمامه اگر سوخته شد ما به جای مانده از آن سوخته هاییم حسین در دل خاک هم از منتقمان می مانیم ما کمر بسته بفرمان ولاییم حسین چون برآریم به عشق تو سر از خاک مزار گرد راه پسر خیر نسائیم حسین تا شویم عارف وآماده ی ایام ظهور برسر وسینه زنان غرق دعاییم حسین سروده ی محمود ژولیده ***
|
چرا محرم؟!
پیش از اسلام عرب، جنگ در این ماه را حرام میدانست و ترک مخاصمه میکرد؛ لذا از آن زمان این ماه بدین اسم نامگذاری شد.(1) و روز اول محرم را اول سال قمری قرار دادند.(2) در توضیح این که چرا ماههای دیگر که جنگ در آنها حرام است، محرم نامیده نمیشود میتوان گفت: چون ترک جنگ از این ماه شروع میشد به آن محرم گفتند.
این ماه در مکتب تشیع یادآور نهضت حضرت سیدالشهدا و حماسه جاودان کربلاست.
این ماه، یادآور دلاورمردیهای یاران با وفای اباعبدالله الحسین(علیه السلام)، فداکاریهای زینب کبری(سلام الله علیها)، حضرت سجاد(علیه السلام)، و همه اسرای کاروان امام حسین(علیه السلام)، است. این ماه، یادآور خطبهها و شعارهای آگاهیبخش سالار شهیدان، نطق آتشین حضرت زینب(سلام الله علیها) و خطابه غرّای زین العابدین(علیه السلام)، است.
این ماه، یادآور استقامت حبیب بن مظاهر و شهادت عون و جعفر است.
آری این ماه، ماه پیروزی حق بر باطل است.
شیعیان از امام رضا(علیه السلام)، چنین نقل شده است:
«وقتی محرم فرا میرسید، پدرم خندان دیده نمیشد، حزن و اندوه تا پایان دهه اول بر او غالب بود و روز عاشورا، روز حزن و مصیبت و گریه ایشان بود.»(3)
همچنین حضرت امام رضا(علیه السلام) درباره عاشورا میفرماید:
«کسی که عاشورا روز مصیبت و اندوه و گریهاش باشد، خداوند قیامت را روز شادمانی و سرور او قرار خواهد داد.»(4)
1ـ نماز: این شب چند نماز دارد که یکی از آنها به شرح ذیل است:
دو رکعت، که در هر رکعت بعد از حمد یازده مرتبه سوره توحید خوانده شود.
در فضیلت این نماز چنین آمده است:
«خواندن این نماز و روزه داشتن روزش موجب امنیّت است و کسی که این عمل را انجام دهد، گویا تمام سال بر کار نیک مداومت داشته است.»(5)
2ـ احیای این شب.(6)
3ـ نیایش و دعا.(7)
اول محرم هر سال اولین روز سال قمری است. از امام محمدباقر(علیه السلام) روایت شده است: «آن کس که این روز را روزه بدارد، خداوند دعایش را اجابت میکند، همانگونه که دعای زکریا(علیه السلام) را اجابت کرد.»(8)
دو رکعت نماز خوانده شود و پس از آن سه بار دعای زیر قرائت گردد:
«اللّهم انت الاله القدیم و هذه سنةٌ جدیدةٌ فاسئلک فیها العصمة من الشیطان و القوَّة علی هذه النّفس الامّارة بالسُّوء»(9)؛ بارالها! تو خدای قدیم و جاودانی و این سال، سال نو است، از تو میخواهم که مرا در این سال از شیطان حفظ کنی و بر نفس اماره (راهنمایی کننده) به بدی پیروز سازی.
در چنین روزی کاروان امام حسین(علیه السلام) در سال 61 ه .ق وارد سرزمین کربلا شد و با ممانعت لشکر حرّ مجبور به توقّف در آنجا گردید.(10)
از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نقل شده است:
«هر کس در این روز روزه بگیرد، خداوند دعایش را اجابت کند.»(11)
در آن روز سپاه عمر بن سعد وارد کربلا شد.
بینتیجه بودن مذاکره حضرت سیدالشهداء(علیه السلام)، با عمر بن سعد برای وادار کردن لشکر وی به ترک جنگ و دعوت او و لشکرش جهت ملحق شدن به سپاه اسلام.
روزه گرفتن مستحب است.
تاسوعای حسینی، روز محاصره امام حسین(علیه السلام) و اصحابش در سرزمین کربلا توسط سپاه شمر.(12)
1ـ چند نماز برای این شب در روایات آمده است که یکی از آنها چنین است:
چهار رکعت نماز که در هر رکعت بعد از سوره حمد، 50 بار سوره توحید خوانده میشود. پس از پایان نماز، 70 بار «سبحان الله والحمدالله و لا اله الاّ الله و الله اکبر ولا حول ولا قوة الاّ بالله العلیّ العظیم» خوانده شود.(13)
2ـ احیای این شب کنار قبر امام حسین(علیه السلام).(14)
3ـ دعا و نیایش. (15)
1ـ عزاداری بر امام حسین(علیه السلام) و شهدای کربلا، در این مورد از امام رضا(علیه السلام) نقل شده است:
هر کس کار و کوشش را در این روز، رها کند، خداوند خواستههایش را برآورد و هر کس این روز را با حزن و اندوه سپری کند، خداوند قیامت را روز خوشحالی او قرار دهد. (16)
2ـ زیارت امام حسین(علیه السلام).(17)
3ـ روزه گرفتن در این روز کراهت دارد؛ ولی بهتر است بدون قصد روزه، تا بعد از نماز عصر از خوردن و آشامیدن خودداری شود. (18)
4ـ آب دادن به زائران امام حسین(علیه السلام).(19)
5ـ خواندن سوره توحید هزار مرتبه.(20)
6ـ خواندن زیارت عاشورا. (21)
7ـ گفتن هزار بار ذکر «اللّهم العن قتلة الحسین(علیه السلام).»(22)
ورود کاروان اسیران کربلا به کوفه و شهادت حضرت سجاد(علیه السلام) در سال 94 ه .ق.
1ـ روزه این روز مطلوب است. (23)
پینوشتها:
1- مصباح کفعمی، ص 509.
2- فرهنگ عاشورا، ص 405، جواد محدثی.
3- وسائل الشیعه، ج 5، ص 394، حدیث 8.
4- همان، حدیث 7.
5- بحارالانوار، ج 98، ص 333؛ وسائل الشیعه، ج 5، ص 294، حدیث 1؛ مفاتیح الجنان، ص 286.
6- مصباح المتهجد، ص 783.
7- بحارالانوار، ج 98، ص 324.
8- عروة الوثقی، ج 2، ص 243؛ وسائل الشیعه، ج 7، ص 347، حدیث 3.
9- بحارالانوار، ج 98، ص 334.
10- فرهنگ عاشورا، ص 406.
11- عروة الوثقی، ج 2، ص 242؛ وسائل الشیعه، ج 7، ص 348.
12- وسائل الشیعه، ج 7، ص 339، حدیث 1.
13- همان، ص 295، حدیث 4 و 5.
14- بحارالانوار، ج 98، ص 340.
15- همان، ص 338.
16- بحارالانوار، ج 98، ص 43، حدیث 5.
17- کامل الزیارات، ص 174، حدیث 5 و 6.
18- وسائل الشیعه، ج 7، ص 338، حدیث 7.
19- کامل الزیارات، ص 174، حدیث 5.
20- وسائل الشیعه، ج 7، ص 339، حدیث 8.
21- کامل الزیارات، ص 174.
22- مفاتیح الجنان، ص 298.
23- بحارالانوار، ج 98، ص 345، حدیث 1.
"سید عباس رفیعی پور"
سند حدیث غدیر
واقعه عظیم
غدیر،شامل مراحل مقدماتى قبل از خطبه و متن خطبه و وقایعى که همزمان با خطبه اتفاق
افتاد و آنچه پس از خطبه بوقوع پیوست،بطوریکه روایت واحد و متسلسل بدست ما نرسیده
است.بلکه هر یک از حاضرین در غدیر،گوشهاى از مراسم یا قطعهاى از سخنان حضرت را
نقل نمودهاند.البته قسمتهایى از این جریان بطور متواتر بدست ما رسیده است،و خطبه
غدیر نیز بطور کامل در کتب حدیث حفظ شده است.
واقعه غدیر خم |
|
اهمیت حجه الوداع
هجرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم و خروج آن حضرت از مکه معظمه نقطه عطفی در تاریخ اسلام به شمار می آید و بعد از این هجرت، حضرت سه بار به مکه سفر کرده اند.
بار اول در سال هشتم پس از صلح حدیبیه به عنوان عمره وارد مکه شدند و طبق قراردادی که با مشرکین بسته بودند فوراً بازگشتند.
بار دوم در سال نهم به عنوان فتح مکه وارد این شهر شدند، و پس از پایان برنامه ها و برچیدن بساط کفر و شرک و بت پرستی به طائف رفتند و هنگام بازگشت به مکه آمده و عمره بجا آوردند و سپس به مدینه بازگشتند.
سومین و آخرین بار بعد از هجرت که پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم وارد مکه شدند در سال دهم هجری بعنوان حجه الوداع بود که حضرت برای اولین بار به طور رسمی اعلان حج دادند تا همه مردم در حد امکان حاضر شوند.
در
این سفر دو مقصد اساسی در نظر بود، و آن عبارت بود از دو حکم مهم
از قوانین اسلام که هنوز برای مردم به طور کامل و رسمی تبیین نشده
بود: یکی حج، و دیگری مسئله خلافت و ولایت و جانشینی بعد از پیامبر
صلی الله علیه و اله و سلم.
آغاز سفر حج
پس از اعلان عمومی، مهاجرین و انصار و قبایل اطراف مدینه و مکه و حتی بلاد یمن و غیر آن بسوی مکه سرازیر شدند تا جزئیات احکام حج را شخصاً از پیامبرشان بیاموزند و در اولین سفر رسمی حضرت، به عنوان حج شرکت داشته باشند. اضافه بر آنکه حضرت اشاراتی فرموده بودند که امسال سال آخر عمر من است و این می توانست باعث شرکت همه جانبه مردم باشد.
جمعیتی حدود یکصد و بیست هزار نفر (گاهی بیشتر از آن را هم نقل کرده اند) در مراسم حج شرکت کردند که فقط هفتاد هزار نفر آنان از مدینه به همراه حضرت حرکت کرده بودند، بطوریکه لبیک گویان از مدینه تا مکه متصل بودند.
حضرت چند روز به ماه ذی الحجه مانده از مدینه خارج شدند و بعد از ده روز طی مسافت در روز سه شنبه پنجم ذی الحجه وارد مکه شدند.
امیرالمومنین علیه السلام هم که قبلاً از طرف حضرت به یمن و نجران برای دعوت به اسلام و جمع آوری خمس و زکات و جزیه رفته بودند به همراه عده ای در حدود دوازده هزار نفر از اهل یمن برای ایام حج به مکه رسیدند.
با رسیدن ایام
حج در روز نهم ذی الحجه حضرت به موقف عرفات رفتند و بعد از آن
اعمال حج را یکی پس از دیگری انجام دادند، و در هر مورد واجبات و
مستحبات آن را برای مردم بیان فرمودند.
خطابه اول در منی
در عرفات دستور الهی نازل شد که علم و ودایع انبیاء علیهم السلام را به علی بن ابی طالب علیه السلام منتقل کند و او را به عنوان خلیفه و جانشین خود معرفی کند.
در منی پیامبر صلی اله علیه و اله و سلم اولین خطابه خود را ایراد فرمودند که در واقع یک زمینه سازی برای خطبه غدیر بود. در این خطبه ابتدا اشاره به امنیت اجتماعی مسلمین از نظر جان و مال و آبروی مردم نمودند، و سپس خونهای بناحق ریخته شده و اموال بناحق گرفته شده در جاهلیت را رسماً مورد عفو قرار دادند تا کینه توزیها از میان برداشته شود و جوّ اجتماع برای تامین امنیت آماده شود. سپس مردم را برحذر داشتند که مبادا بعد از او اختلاف کنند و بر روی یکدیگر شمشیر بکشند.
در اینجا تصریح فرمودند که:
اگر من نباشم علی بن ابی طالب در مقابل متخلفین خواهد ایستاد.
سپس حدیث ثقلین بر لسان مبارک حضرت جاری شد و فرمودند:
من دو چیز گرانبها در میان شما باقی می گذارم که اگر به این دو تمسک کنید هرگز گمراه نمی شوید: کتاب خدا و عترتم یعنی اهل بیتم.
اشاره ای هم داشتند به اینکه عده ای از همین اصحاب من روز قیامت به جهنم برده می شوند.
نکته جالب توجه
اینکه در این خطابه، امیرالمومنین علیه السلام سخنان حضرت را برای
مردم تکرار می کردند تا آنان که دورتر بودند بشنوند.
خطابه دوم در مسجد خیف در منی
در روز سوم از توقف در منی، بار دیگر حضرت فرمان دادند تا مردم در مسجد خیف اجتماع کنند. در آنجا نیز خطابه ای ایراد فرمودند که ضمن آن صریحاً از مردم خواستند که گفته های ایشان را خوب به خاطر بسپارند و به غائبان برسانند.
در این خطبه به اخلاص عمل و دلسوزی برای امام مسلمین و تفرقه نینداختن سفارش فرمودند و تساوی همه مسلمانان در برابر حقوق و قوانین الهی را اعلام کردند. بعد از آن بار دیگر متعرض مسئله خلافت شدند و حدیث ثقلین بر لسان حضرت جاری شد، و بار دیگر برای غدیر زمینه را آماده کردند.
در این مقطع،
منافقین کاملاً احساس خطر کردند و قضیه را جدی گرفتند و برنامه های
خود را آغاز کردند و پیمان نامه نوشتند و هم قسم شدند.
لقب امیرالمؤمنین
در مکه جبرئیل، لقب امیرالمؤمنین را به عنوان اختصاص آن به علی بن ابی طالب علیه السلام از جانب الهی آورد، اگر چه این لقب قبلاً نیز برای آن حضرت تعیین شده بود.
پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم هم دستور دادند تا یک یک اصحابش نزد علی علیه السلام بروند و به عنوان امیرالمؤمنین بر او سلام کنند و السلام علیک یا امیرالمؤمنین بگویند، و بدینوسیله در زمان حیات خود، از آنان اقرار بر امیر بودن علی علیه السلام گرفت.
در اینجا ابوبکر
و عمر به عنوان اعتراض به پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم گفتند:
آیا این حقی از طرف خدا و رسولش است؟ حضرت غضبناک شده فرمودند: حقی
از طرف خدا و رسولش است، خداوند این دستور را به من داده است.
اعلان رسمی برای حضور در غدیر
با اینکه انتظار می رفت پیامبر خدا در اولین و آخرین سفر حج خود مدتی در مکه بمانند، ولی بلافاصله پس از اتمام حج حضرت به منادی خود بلال دستور دادند تا به مردم اعلان کند: فردا کسی جز معلولان نباید باقی بماند، و همه باید حرکت کنند تا در وقت معین در غدیر خم حاضر باشند.
غدیر کمی قبل از جحفه که محل افتراق اهل مدینه و اهل مصر و اهل عراق و اهل نجد بود به امر خاص الهی انتخاب شد. در این مکان، آبگیر و درختان کهنسالی وجود داشت. هم اکنون نیز، غدیر محل شناخته شده ای در دویست و بیست کیلومتری مکه و به فاصله دو میل قبل از جحفه به طرف مکه قرار دارد، و مسجد غدیر و محل نصب امیرالمؤمنین علیه السلام محل عبادت و زیارت زائران است.
برای مردم بسیار جالب توجه بود که پیامبرشان - بعد از ده سال دوری از مکه – بدون آنکه مدتی اقامت کنند تا مسلمانان به دیدارشان بیایند و مسایل خود را مطرح کنند، بعد از اتمام مراسم حج فوراً از مکه خارج شدند و مردم را نیز به خروج از مکه و حضور در غدیر امر نمودند.
صبح آن روز که
پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم از مکه حرکت کردند، سیل جمعیت که
بیش از صد و بیست هزار نفر (و به قولی صد و چهل هزار، و به قول
دیگر صد و هشتاد هزار نفر) تخمین زده می شدند به همراه حضرت حرکت
کردند. حتی عده ای حدود دوازده هزار نفر از اهل یمن که مسیرشان به
سمت شمال نبود همراه حضرت تا غدیر آمدند.
اجتماع خطابه و جزئیات خطبه
همینکه به منطقه کراع الغمیم - که غدیرخم در آن واقع شده – رسیدند، حضرت مسیر حرکت خود را به طرف راست جاده و به سمت غدیر تغییر دادند و فرمودند:
أَیُّهَا النَّاسُ أَجِیبُوا دَاعِیَ اللَّهِ أَنَا رَسُولُ اللَّه
ای مردم، دعوت کننده خدا را اجابت کنید که من پیام آور خدایم.
و این کنایه از آن بود که هنگام ابلاغ پیام مهمی فرا رسیده است.
سپس فرمان دادند تا منادی ندا کند: «همه مردم متوقف شوند و آنانکه پیش رفته اند بازگردند و آنانکه پشت سر هستند توقف کنند» تا آهسته آهسته همه جمعیت در محل از پیش تعیین شده جمع گردند. و نیز دستور دادند: کسی زیر درختان کهنسالی که در آنجا بود نرود و آن موضع خالی بماند.
پس از این دستور همه مرکبها متوقف شدند، و کسانی که پیشتر رفته بودند بازگشتند و همه مردم در منطقه غدیر پیاده شدند و هر یک برای خود جایی پیدا کردند، و کم کم آرام گرفتند.
شدت گرما در اثر حرارت آفتاب و داغی زمین سوزنده و به حدی ناراحت کننده بود که مردم و حتی خود حضرت گوشه ای از لباس خود را به سرانداخته و گوشه ای از آن را زیرپای خود قرار داده بودند، و عده ای از شدت گرما عبای خود را به پایشان پیچیده بودند.
از سوی دیگر، پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم سلمان و ابوذر و مقداد را فراخواندند و به آنان دستور دادند تا به محل درختان کهنسال بروند و آنجا را آماده کنند. آنها خارهای زیر درختان را کندند و سنگهای ناهموار را جمع کردند و زیر درختان را جارو کردند و آب پاشیدند. در فاصله بین دو درخت روی شاخه ها پارچه ای انداختند تا سایبانی از آفتاب باشد، و آن محل برای برنامه سه روزه ای که حضرت در نظر داشتند کاملاً مساعد شود.
سپس در زیر سایبان، سنگها را روی هم چیدند و از رواندازهای شتران و سایر مرکبها هم کمک گرفتند و منبری به بلندی قامت حضرت ساختند و روی آن پارچه ای انداختند، و آنرا طوری بر پا کردند که نسبت به دو طرف جمعیت در وسط قرار بگیرد و پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم هنگام سخنرانی مشرف بر مردم باشد تا صدای حضرت به همه برسد و همه او را ببینند.
البته ربیعه بن
امیه بن خلف کلام حضرت را برای مردم تکرار می کرد تا افرادی که
دورتر قرار داشتند مطالب را بهتر بشنوند.
پیامبر و امیرالمؤمنین علیهما السّلام بر فراز منبر
انتظار مردم به پایان رسید. ابتدا منادی حضرت ندای نماز جماعت داد، و سپس نماز ظهر را به جماعت خواندند.
بعد از آن مردم ناظر بودند که پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم بر فراز آن منبر ایستادند و امیرالمؤمنین علیه السلام را فراخواندند و به ایشان دستور دادند بالای منبر بیایند و در سمت راستشان بایستند. قبل از شروع خطبه، امیرالمومنین علیه السلام یک پله پایین تر بر فراز منبر در طرف راست حضرت ایستاده بودند.
سپس آن حضرت
نگاهی به راست و چپ جمعت نمودند و منتظر شدند تا مردم کاملاً جمع
شوند. پس از آماده شدن مردم، پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و
سلم سخنرانی تاریخی و
آخرین
خطابه رسمی
خود را برای جهانیان آغاز کردند.
دو اقدام عملی بر فراز منبر
در اثناء خطبه، پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم دو اقدام عملی بر فراز منبر انجام دادند که بسیار جالب توجه بود:
1- علی بن ابی طالب علیه السلام بر فراز دست پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم
پیامبر صلی الله
علیه و اله و سلم پس از مقدمه چینی و ذکر مقام خلافت و ولایت
امیرالمؤمنین علیه السلام، برای آنکه تا آخر روزگار راه هرگونه شک
و شبهه بسته باشد و هر تلاشی در این راه در نطفه خنثی شود، ابتدا
مطلب را به طور لسانی اشاره کردند، و سپس به صورت عملی برای مردم
بیان کردند. بدین ترتیب که ابتدا فرمودند:
باطن قرآن و تفسیر آنرا برای شما بیان نمی کند مگر این کسی که من دست او را می گیرم و او را بلند می کنم و بازویش را گرفته او را بالا می برم.
بعد از آن، حضرت گفته خود را عملی کردند، و بازوی علی بن ابی طالب علیه السلام را گرفتند. در این هنگام امیرالمؤمنین علیه السلام دست خود را به سمت صورت حضرت باز کردند تا آنکه دستهای هر دویشان به سوی آسمان قرار گرفت. سپس پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم امیرالمومنین علیه السلام را از جا بلند کردند تا حدی که پاهای آن حضرت محاذی زانوهای پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم قرار گرفت و مردم سفیدی زیر بغل آن دو را دیدند، که تا آن روز دیده نشده بود. در این حال فرمودند:
هر کس من مولی و صاحب اختیار اویم این علی مولی و صاحب اختیار اوست.
2- بیعت با قلبها و زبانها
اقدام دیگر حضرت آن بود که چون بیعت گرفتن از فرد فرد آن جمعیت انبوه، ار طرفی غیر ممکن بود و از سوی دیگر امکان داشت افراد به بهانه های مختلف از بیعت شانه خالی کنند و حضور نیابند، و در نتیجه نتوان التزام عملی و گواهی قانونی از آنان گرفت، لذا حضرت در اواخر سخنانشان فرمودند: ای مردم، چون با یک کف دست و با این وقت کم و با این سیل جمعیت، امکان بیعت برای همه وجود ندارد، پس شما همگی این سخنی را که من می گویم تکرار کنید و بگویید:
ما فرمان تو را که از جانب خداوند درباره علی بن ابی طالب و امامان از فرزندانش به ما رساندی اطاعت می کنیم و به آن راضی هستیم، و با قلب و جان و زبان و دستمان با تو بر این مدعا بیعت می کنیم ... عهد و پیمان در این باره برای ایشان از ما، از قلبها و جانها و زبانها و ضمایر و دستمان گرفته شد. هر کس به دستش توانست وگرنه با زبانش بدان اقرار کرده است.
پیداست که حضرت، عین کلامی را که می بایست مردم تکرار کنند به آنان القا فرمودند و عبارات آن را مشخص کردند تا هر کس به شکل خاصی برای خود اقرار نکند، بلکه همه به آنچه حضرت از آنان می خواهد التزام دهند و بر سر آن بیعت نمایند.
وقتی کلام
پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم پایان یافت همه مردم سخن او را
تکرار کردند و بدینوسیله بیعت عمومی گرفته شد.
بیعت مردان
پس از پایان خطبه، مردم به سوی پیامبر و امیرالمؤمنین صلوات الله علیهما و آلهما هجوم آورند، و با ایشان به عنوان بیعت دست می دادند، و هم به پیامبر و هم به امیرالمؤمنین علیهما السلام تبریک و تهنیت می گفتند، و پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم هم می فرمودند: اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی فَضَّلَنَا عَلَى جَمِیعِ الْعَالَمِین.
عبارت تاریخ چنین است: پس از اتمام خطبه، صدای مردم بلند شد که: آری، شنیدیم و طبق فرمان خدا و رسول با قلب و جان و زبان و دستمان اطاعت می کنیم. بعد به سوی پیامبر و امیرالمومنین صلوات الله علیهما و آلهما ازدحام کردند و برای بیعت سبقت می گرفتند و با ایشان دست بیعت می دادند.
برای آنکه رسمیت مسئله محکم تر شود، وآن جمعیت انبوه بتوانند مراسم بیعت را به طور منظم و برنامه ریزی شده ای انجام دهند، پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم دستور دادند تا دو خیمه برپا شود. یکی را مخصوص خودشان قرار دادند تا در آن جلوس نمایند، و امر کردند تا مردم جمع شوند.
پس از آن مردم دسته دسته در خیمه پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم حضور می یافتند و با آن حضرت بیعت نموده و به او تبریک و تهنیت می گفتند. سپس در خیمه مخصوص امیرالمومنین علیه السلام حاضر می شدند و به عنوان امام و خلیفه بعد از پیامبرشان با او بیعت می کردند و به عنوان امیرالمومنین بر او سلام می کردند، و این مقام والا را به آن حضرت تبریک و تهنیت می گفتند.
نکته قابل توجهی که در هیچیک از پیروزی های پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم – چه در جنگها و چه سایر مناسبتها و حتی فتح مکه – سراغ نداریم، این است که حضرت در روز غدیر مکرر می فرمود:
به من تبریک بگویید، به من تهنیت بگویید، زیرا خداوند مرا به نبوت و اهل بیتم را به امامت اختصاص داده است .
و این نشانه فتح بزرگ و در هم شکستن کامل سنگرهای کفر و نفاق است.
برنامه بیعت و تهنیت تا سه روز ادامه داشت، و این مدت را حضرت در غدیر اقامت داشتند.
بسیار بجاست که در این مقطع به قطعه جالبی از تاریخ این بیعت اشاره کنیم:
اولین کسانی که در غدیر با امیرالمؤمنین علیه السلام بیعت نمودند و خود را از دیگران جلو انداختند همانهایی بودند که زودتر از همه آنرا شکستند و پیش از همه پیمان خود را زیر پا گذاشتند. آنان عبارت بودند از: ابوبکر، عمر، عثمان، طلحه و زبیر، که بعد از پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم یکی پس از دیگری رو در روی امیرالمؤمنین علیه السلام ایستادند.
جالبتر اینکه عمر بعد از بیعت این کلمات را بر زبان می راند:
افتخار برایت باد، گوارایت باد ای پسر ابی طالب، خوشا به حالت ای ابا الحسن، اکنون تو مولای من و مولای هر مرد و زن مومنی شده ای!
نکته دیگری که
بار دیگر چهره دو رویان را روشن ساخت این بود که پس از امر پیامبر
صلی الله علیه و اله و سلم همه مردم بدون چون و چرا با
امیرالمؤمنین علیه السلام بیعت می کردند، ولی ابوبکر و عمر با
آنکه پیش از همه خود را برای بیعت به میان انداخته بودند قبل از
بیعت به صورت اعتراض گفتند: آیا این امر از طرف خداوند است یا از
طرف رسولش (یعنی: از جانب خود می گویی)؟ حضرت فرمودند: از طرف خدا
و رسولش است، و نیز فرمودند: آری حق است از طرف خدا و رسولش که علی
امیرالمؤمنین است.
بیعت زنان
پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم دستور دادند تا ظرف آبی آوردند، و پرده ای زدند که نیمی از ظرف آب در یک سوی پرده و نیم دیگر آن در سوی دیگر قرار بگیرد، تا زنان با قرار دادن دست خود در یک سوی آب، و قرار دادن امیرالمومنین علیه السلام دستشان را در سوی دیگر با حضرت بیعت کنند؛ به این صورت بیعت زنان هم انجام گرفت.
همچنین دستور دادند تا زنان هم به حضرتش تبریک و تهنیت بگویند، و این دستور را درباره همسران خویش مؤکد داشتند.
یادآور می شود
که بانوی بزرگ اسلام حضرت فاطمه زهرا علیها السلام از حاضرین در
غدیر بودند. همچنین کلیه همسران پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم
در آن مراسم حضور داشتند.
عمامه سحاب
پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم در این مراسم عمامه خود را که سحاب نام داشت، به عنوان تاج افتخار بر سر امیرالمومنین علیه السلام قرار دادند و انتهای عمامه را بر دوش آن حضرت آویزان نمودند و فرمودند: عمامه تاج عرب است.
خود امیرالمومنین در این باره چنین فرموده اند:
پیامبر در روز غدیرخم عمامه ای بر سرم بستند و یک طرفش را بر دوشم آویختند و فرمودند: خداوند در روز بدر و حنین، مرا بوسیله ملائکه ای که چنین عمامه ای به سر داشتند یاری نمود.پرسشهایی پیرامون انتظارفرج امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
پرسش: انتظار آقا امام زمان آیا چون خیلی طول کشیده می شود گفت دیگر بیهوده است ؟ چون حضرت فقط به دیدن افراد خاص می روند ؟
پاسخ: در مورد سخن شما ابتدا لازم است حقیقت انتظار تا حدی روشن شود.فرج، یعنی نصرت و پیروزی و گشایش، مقصود از فرج، نصرت و پیروزی حکومت عدل علوی بر حکومتهای کفر و شرک و بیداد است. بنابراین، انتظار فرج، یعنی انتظار تحقق یافتن این آرمان بزرگ جهانی است. منتظر حقیقی، کسی است که حقیقتاً، خواهان تشکیل چنین حکومتی باشد. این خواسته آنگاه جدی و راست است که شخص منتظر عامل به عدل و گریزان از ستم و تباهی باشد وگرنه، انتظار فرج، در حد یک ادعا و شعار بی محتوا باقی خواهد ماند. از این رو، در روایات آمده است که انتظار فرج، خود فرج است؛ زیرا، کسی که حقیقتاً منتظر فرج و ظهور حجت خدا و تاسیس حکومت عدل گستر او است، زندگی خود را بر پایه عدل و داد استوار میسازد و او، انسانی است که حضور و غیبت امام، در نحوه رفتار و سیر و سلوکاش تفاوتی ندارد و قبل از تشکیل حکومت عدل او، چنین حکومتی را در زندگی خود پایدار ساخته است. ادامه مطلب ...تنگ غروب و ساحلِ شور و نوای عرفه
شکسته کشتی دلم، به ناله های عرفه
بر پرِ سجادهی دل، گره نشسته، وا نما
ای گل سجاده نشین، به یک دعای عرفه
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
فرشته
ها در روز عرفه برای آزادی انسانها از دستان شیطان و بخشش معاصی وبردن
آنها به ملکوت مسابقه داده و منتظر ندای بنده های خدا هستند. اللهم لبیک.
مرا دعا کنید
به هر نفس بخوانمت، به نغمههای عرفه
من و غروبِ قسم و تو و خدای عرفه
چه کردهای تو با دلم، در این نسیمِ واپسین
به روضهای مهار کن! تو عقده های عرفه
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
خدایا دل بهاری عاشقانت را از آفت خزان دور بدار و به گلستان رحمت خویش در روز عرفه نائل گردان که رحیم و رحمان به هر دل و جانی. التماس دعا
ولین معنایی که از عید به ذهن میرسد،
تغییراتی است که انسان از ظاهر خود و یا در طبیعت میبیند . این آرایش
ظاهری همچون پوشیدن لباس نو و آمدن بهار طبیعت به یک معنا عید نامیده
شده است .
در روایتی از امیر المومنین علی علیه السلام آمده است که : هر روزی که انسان در آن به زشتی آلوده نگردد آن روز عید است چرا که زشتی مهمترین بستر ظهور نزاع میان آدمیان است وباعث برهم خوردن آرامش درونی و بیرونی انسانها میگردد و این همان چیزی است که با عید یعنی آرامش و شادمانی منافات دارد .
از
سوی دیگر
حرکت انسانها به سوی علم و معرفت همواره
با شادمانی و نشاط توأم است خاصه آنکه وقتی انسان معنای جدیدی کشف
میکند ، ابتهاج زائد الوصفی تمام وجود آدمی را در بر میگیرد ، آن لحظه
تازه عید نامیده میشود .
معنای دیگری که از عید,عارفان به ما آموخته اند ، جان باختن و قربانی کردن جان خویش در پای معشوق است . و نماد ظاهری آن ایام حج و عید قربان است که حیوانی را انسان به عنوان تحفه و هدیه به طرف جایگاه معینی میبرد تا برای کامل شدن عبادت قربانی کند . مولوی در این معنا گفته است : خویش فربه مینماییم از پی قربان عید کان قصاب عاشقان بس خوب و زیبا میکشد
کشته شدن در
پای محبوب و قربانی کردن خود مهمترین تعریفی است که مولوی
ازعید به ما میدهد
در تمامی این تعریفها عید برای انسان مطرح شده است ،یعنی ما در شرایط ویژه ای احساس مبارکی و نو شوندگی داریم . اما به نظر میرسد این تازگی قبل از آنکه در رابطه با ما معنی شود در باره تولید کننده این شرایط یعنی خداوند باید معنا شود . چون خداوند � بدیع السموات و الارض است � و خود را با عنوان �فتبارک الله احسن الخالقین� به ما معرفی نموده است .
واز سوی دیگر این مبارکی در تمامی ملک و ملکوت عالم جاری است ، لذا از این خدای بزرگ و مبارک میتوان هرلحظه طعم مبارکی را چشید به همین دلیل اگر عیدی است اولاً از آن خداست نه از آن آدمیان ، و این معنا با سایر تعاریف آمده در باب عید یک فرق گوهری دارد که آن محوریت خداست
از امام حسن مجتبی علیهالسلام روایت شده است که فرمودند: مردی چهارشانه، گندمگون و صورتش کوسه است (یا دندانهای ناقص دارد)، به نام شعیب بن صالح، از اهالی ری که تحت پوشش بنی تمیم است، خروج میکند. چهار هزار نفر که لباسهایشان سفید و پرچمهایشان سیاه است، او را همراهی می کنند. او مقدمه ظهور مهدی عجلاللهتعالیفرجهالشریف است و کسی را ملاقات نمیکند مگر آنکه او را میکشد.
* منابع:
این روایت را نعیم بن حماد مروزی که از محدثین قرن سوم و ظاهرا از علمای عامه است (در کتاب الفتن، ص ۱۸۸) بیان کرده و سید بن طاووس نیز (در کتاب الملاحم و الفتن، ص ۱۱۹)، از نعیم بن حماد روایت میکند. این حدیث در بحار الانوار موجود نیست و شاید علت آن عامی بودن نعیم بن حماد باشد.
* بررسی سندی:
نعیم بن حماد این حدیث را از عبدالله بن اسماعیل بصری و او از پدرش و او از امام حسن مجتبی علیهالسلام روایت میکند.
عبدالله بن اسماعیل بصری و پدرش، هر دو مجهول اند، لذا این حدیث نیز اعتبار لازم را ندارد.
* توضیحات:
۱- خروج شخصی به نام شعیب بن صالح یا صالح بن شعیب که معلوم نیست آیا اسم او ست یا کنیه و . . . بر اساس سایر روایات تقریبا مورد قبول است.
۲- ظاهرا شعیب بن صالح ایرانی است اما اینکه اهل ری باشد، مشخص نیست.
۳- سایر مطالب حدیث نیز با توجه به ضعف آن قابل قبول نیست مگر آنکه در روایتی دیگر که مقبول السند است، بیان شده باشد.
تجلی نیایشامروز مردی از تبار نور می آید تا نیایش در آیینه وجودش تجلی یابد؛ مردی که ذره ذره هستی اش، الهی و ملکوتی است. او می آید تا صحیفه تابناک و جاویدان عشق را با زلال اشک هایش در کتابچه عالم بنگارد. او می آید تا ملکوت را در سخنانش معنا کند. او می آید تا حماسه حسین را تفسیر کند. می آید تا سلاله نبوی را امتداد بخشد و چراغ هستی بخش علوی را در زمانه تاریک و پر از ابهام، روشن نگاه دارد. او که نور کوثر است و مفهوم بندگی در زلال کلماتش جاری است. ای امام عاشقان و اسوه نیایشگران! مقدمت پر نور باد. سیمای معنوی امام سجاد علیه السلامآیینه پاکی هابرخی از القاب امام سجاد علیه السلام عبارت است از: پیشوای زاهدان (قُدوة الزاهدین)، مهتر پرهیزکاران (سیدالمتقین)، زیور صالحان (زین الصالحین) و چراغ شب زنده داران (منارالقانتین). یکی از محققان درباره القاب حضرت می نویسد: این لقب ها را صرافان گوهرشناس و عارفان انسان جو به این امام داده اند؛ آنان که در آن دوران تاریک از دیو و دد ملول شده بودند و با مشاهده او، کسی را دیدند که آن دانشمند در روز روشن با چراغ، گرد شهر در پی او می گردید و نمی یافت. آن حضرت علیه السلام ، مصداق کامل «عبادالرحمن» بود. بیشتر کسانی هم که این لقب را بدو دادند، نه شیعه بودند و نه او را امام و منصوب از سوی خدا می دانستند، ولی نمی توانستند آنچه را در او می بینند ندیده بگیرند. هر یک از این لقب ها نشان دهنده مرتبه ای از کمال نفس و درجه ای از ایمان و مرحله ای از تقوا و پایه ای از اخلاص است. |
ر مکتب شیعه شخصیت و زیارت امام حسین علیه السلام از موقعیت ویژه ای برخوردار است و روایات بسیاری در مورد ایشان ذکر شده است. در این مطلب چهل حدیث از اهل بیت علیهم السلام در مورد امام حسین علیه السلام می آوریم تا معرفت خود را نسبت به این بزرگوار هر چه بیشتر نماییم.
پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله در ضمن حدیث بلندى مىفرماید:
کربلا پاک ترین بقعه روى زمین و از نظر احترام بزرگترین بقعهها است والحق که کربلا از بساط هاى بهشت است.(1)
پیامبر خدا (ص) فرمود: پسرم حسین در سرزمینى به خاک سپرده مىشود که به آن کربلا گویند، زمین ممتازى که همواره گنبد اسلام بوده است، چنان که خدا یاران مومن حضرت نوح را در همانجا از طوفان نجات داد .(2)
«اخلاق» نحوه درست زیستن است، یعنی آن گونه که خدای تعالی می پسندد و ما را به آن امر فرموده، و «دعا» اظهار عجز و نیاز و درخواست برآورده شدن حاجات به درگاه برآورنده مطلق نیازمندی است. چه زیباست انسان نیازمند، دعا و عرض نیاز خویش را به آستان محبوب، راهی برای آراستگی به اخلاق نیک قرار دهد و در قالب دعا و مناجات، خوب زیستن و خوب بودن را از حضرت حق تمنا کند. این هنری است که از مکتب عارفانه و مناجاتی سید الساجدین، حضرت امام زین العابدین علیه السلام در کتاب شریف صحیفه سجادیه باید آموخت؛ کتابِ نیایشی که با آهنگ موزون و دل نشین خود، زبور آل محمد صلی الله علیه و آله نام گرفته و مطالعه و بهره مندی از آن، بر همه حق پویان و پی جویان راه معرفت و سعادت لازم است.
صحیفه کامله سجادیه، از 54 قطعه دعا و نیایش کوچک و بزرگ تشکیل شده است که از نظر محتوا و متن و از همه مهم تر نوع نگرش عارفانه امام سجاد علیه السلام ، می توان آن را برنامه ای نظام مند و دربردارنده بزرگ داشت خداوند یکتا و طلب مغفرت و تقرب به درگاه او و نیز آموزش و پرورش جامعه اسلامی دانست که ایشان بازبان شیرین دعا، آن را به بهترین شیوه بیان فرموده است. صحیفه ، در واقع کلاس درسی است که روش زندگی بر مبنای فطرت توحیدی و مکتب الهی در آن آموخته می شود و با معارف سرشار و مضامین عرفانی و اخلاقی، رسیدن به سعادت ابدی و رهایی از پلیدی های شرک و گناه و رذیلت های اخلاقی را به ارمغان می آورد. از همین روست که به این کتاب شریف نباید فقط با دید کتاب دعا نگریست، بلکه لازم است برای بهره مندی رفتاری و به عنوان راهکار جامع اخلاقی، آن را مورد مطالعه و تأمل قرار داد.
ادامه مطلب ...طلوع مهر
صبح روز سوم شعبان سال چهارم هجری، شهر مدینه میزبان کودک نو رسیدهای بود
که در خانه فاطمه سلاماللهعلیها و علی علیهالسلام چشم به جهان گشود و
بعدها به "سید الشهدای اسلام"
ملقب شد. این طفل نو رسیده، دومین فرزند خانوادهای است که پیامبر اسلام
صلیاللهعلیهوآله پس از نزول آیه تطهیر بارها آنها را با عنوان "اهل بیت نبوت"
مورد خطاب قرار داده و به آنها سلام گفته بود. مادر او فاطمه
سلاماللهعلیها، دختر پیامبر و یکی از برترین زنان تاریخ است که به جهت
بلندی معرفت و فضایل اخلاقی و پاکی زبانزد خاص و عام بوده و خداوند در
بیان شان و جایگاه رفیعش سورهای را در قرآن آورده است. علی علیهالسلام
نیز که دومین فرزند پسر خود را در آغوش میگرفت، اولین مسلمان، برترین
دانای دین و بالاترین سخنور عرب و دارای سوابقی بینظیر در ایثار و دفاع
از دین خدا، در سراسر دوران ظهور و گسترش دین اسلام بود. تا آنجا که
پیامبر صلیاللهعلیهوآله به دستور حضرت حق، بارها او را به عنوان جانشین
خود معرفی کرده بود.
نام گذاری
در آن روز فرخنده طفل را به محضر رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله آوردند و
علی علیهالسلام آن چنان که وظیفه داشت و نیز به رسم ادب و احترام از
ایشان خواست که همچون فرزند نخست، نامگذاری این نو رسیده را نیز بر عهده
گیرند. پیامبر هم به امر الهی او را "حسین" خواند.
ریحانه پیامبر
حسین علیهالسلام دوران کودکی را در دامان پر مهر علی علیهالسلام و فاطمه
سلاماللهعلیها و بیش از آن دو در دامان پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله
گذراند. علاقه و توجه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به حسین علیهالسلام
چنان بود که همه اصحاب از آن آگاه بودند و بارها و بارها به چشم دیده و به
گوش شنیده بودند.اصحاب،
بارها رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را دیده بودند که با حسن و حسین
علیهماالسلام که کودک بودند، بازی میکند و آنها را بر دوش خود سوار
میکند. حتی پیامبر لبهای حسین علیهالسلام را میبوسید و میفرمود: حسین
از من است و من از اویم، خداوند دوست بدارد کسی را که او را دوست میدارد.
در این میان بسیاری میدانستند که محبت پیامبر به این دو کودک و مخصوصا به
حسین علیهالسلام، یک محبت عادی نسبی و فامیلی نبود. زیرا از طرفی پیامبر
خدا فردی عادی مانند سایر مردم نبوده و بنا بر نص صریح قرآن، هیچ رفتار یا
گفتار پیامبر از سر خواسته شخصی و هوی و هوس نیست، و از همین روست که
خداوند میفرماید: شایسته است که رفتار و حرکات ایشان سرمشق و الگوی اهل
ایمان باشد. از سوی دیگر پیامبر دختران زیاد و حتی فرزند پسری نیز داشتند،
اما این گونه ابراز محبت و توصیههای موکد فقط در مورد حسن و حسین
علیهماالسلام دیده میشد.
در آینه کتاب خدا
حسین علیهالسلام هنوز کودک بود که منظور چندین آیه قرآن قرار گرفت. در
روز مباهله پیامبر با مسیحیان نجران، حسین علیهالسلام و خانوادهاش تنها
همراهان رسول خدا بودند و پیامبر اکرم، بنا به دستور الهی در آیه مباهله،
حسن و حسین علیهماالسلام را به عنوان فرزندان خاندان وحی با خود برای
مباهله همراه کرد.
یکی از پنج تنی که آیه تطهیر در مورد آنها نازل شد، حسین علیهالسلام بود
و او نیز به همراه پدر، مادر و برادر خود زیر عبای پیامبر بود که خداوند
این آیه را درباره آنها نازل کرد: همانا خداوند فقط و فقط میخواهد پلیدی
را از شما اهل بیت دور سازد و شما را قطعا پاکیزه سازد، گواهی روشن و سندی
گویا بر عصمت این خانواده و دوری ایشان از هر گناه و خطا.
سلام بر لحظههایی که تو را آوردند!
سلام بر لبهای رسول اللّه که
میلاد تو را به درگاه پروردگار، سبحه گفت و نام یگانهات را از دست جبرئیل
گرفت و در گوش عصمتت زمزمه کرد!
سلام بر لبخند سرافراز علی علیهالسلام ، که در طلوع تو اتفاق افتاد!
سلام بر تو، امامتِ فردای پس از علی!
سلام بر تو، شباهتِ بیشائبه محمدی!
سلام بر اقیانوس کرامت و سخاوتی که از دامان «کوثر» و «ابوتراب» برخاست.
« وارث گنجینه نبوی »
از بزرگان آن طایفه بود و مانند سایر همفکران خود، دشمنی علی (علیه السلام) و فرزندانش را در دل داشت و حتی به آن مباهات هم می کرد. این گروه بعد ها به "خوارج"، به معنای شورش کنندگان بر امیرالموئمنین، علی (علیه السلام)، مشهور شدند و چون علی(علیه السلام) و فرزندانش حسن و حسین (علیهم السلام) را کافر می دانستند، جنگی را نیز بر علیه ایشان در تاریخ رقم زدند.
روزی او که به نافع ابن ارزق مشهور بود و از سران خوارج به شمار می رفت، وارد مسجد الحرام شد. امام حسین (علیه السلام) و عبدالله ابن عباس(1) نیز در مسجد الحرام نشسته بودند. نافع هم به همان سو رفت و در کنار آنها نشست. پس از مدتی نافع روبه ابن عباس کرده و گفت : "ای ابن عباس! خدایی را که می پرستی برای من توصیف کن!"
ابن عباس مکثی طولانی کرد و چیزی نگفت.
در این هنگام امام حسین (علیه السلام) رو به او کرد و گفت: "ای نافع! جواب سوالی را که از او کردی، من به تو می گویم."
اما نافع پاس حرمت فرزند رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم) را نداشت و پاسخ داد: "از تو نپرسیدم که بخواهی جوابم را بدهی."
ابن عباس رو به نافع کرد و گفت:"اینچنین با پسر رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم) سخن مگو، او از خاندان نبوت است و معدنی از حکمت به همراه دارد". نافع به امام گفت:" شما خدا را برایم توصیف کن"
امام با اینکه رفتار ناشایست نافع را دیده بود؛ اما گویی اصلا اتفاقی نیفتاده است. لذا سخن خود را این گونه آغاز کرد:" او را توصیف می کنم همان گونه که خود، خود را توصیف کرده است و او را می شناسم همان گونه ای که خودش ذات خویش را معرفی کرده است. او موجودی است که با حواس انسانی درک نمی شود و با مخلوقات نیز قابل مقایسه نیست. نزدیکی است که در عین نزدیکی به ما متصل نیست و دوری است که در عین حال، از ما دور نمی شود. یکتایی است که هیچ جزئی ندارد. معبودی نیست جز او که بزرگ و متعال است. "
راوی می گوید نافع به گریه افتاد و گریه شدیدی کرد. امام حسین (علیه السلام) از او پرسید: "چه چیزی تو را به گریه آورده است؟"
نافع گفت:"از زیبایی توصیف تو می گریم."
امام به او فرمود :"ای نافع! شنیده ام که تو برادرم و پدرم و خود مرا به کفر متهم می کنی."
نافع در جواب گفت:" قسم به خدا با آنچه از شما شنیدم، بى تردید شما سرچشمه نورانى اسلام و ستارگان احکام خداهستید."
امام به او فرمود:" ای نافع! درباره مساله ای من از تو سوال می کنم و به من جواب بده. در مورد گفتار خداوند(در قرآن) که می فرماید: « و اما آن دیوار متعلق به دو پسر یتیم در آن شهر بود و در زیر آن گنجی متعلق به آنها(پنهان) بود و پدرشان مرد صالحی بود و پروردگار تو می خواست آنها به حد بلوغ برسند و گنجشان را استخراج کنند.»(2) چه کسی (آن گنج گرانبها را) برای آنها ذخیره کرده بود (تا به آنها به ارث برسد.) ؟"
نافع گفت: "پدر آن دو"
امام فرمود:" کدام یک برتر هستند، پدر و مادر آنها و یا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و فاطمه (علیها السلام)؟"
نافع که متوجه منظور امام حسین (علیه السلام) شده بود، نه می توانست در برابر آن سخنی بگوید و نه جرأت پذیرش آنرا داشت، لذا بهترین راه را این دید که برخیزد و مجلس را ترک کند...
براستی خداوند متعال به احترام یک پدر صالح، از میراث او محاظت کرد تا بعد از سالها به دست فرزندان و وارثان حقیقی آن برسد، اما آیا واقعا مى توان باور کرد کـه پروردگار عالم از گنجینه علم و هدایت رسول خاتم و اشرف مخلوقات خود، صیانت نکرده باشد تا به دست وارثان حقیقی آن برسد؟ و آیا براستی برای میراث بردن از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)، چه کسانی را شایسته تر از فرزندان صالح آن حضرت که تربیت شده خانه وحی اند و از عطر نفس های پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) استشمام کرده اند، می توان یافت؟
(بر گرفته از تفسیرالعیاشی، تألیف محمد بن مسعود عیاشی)(3)
القاب امام حسین(ع) نام
مبارک آن حضرت در تورات شبیر و در انجیل طاب است. پدرشان مولانا و مقتدانا
أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب(ع) و مادرشان حضرت ولیةالله و حبیبته خاتون
دو سرا صدیقه کبری فاطمه زهرا(س) است. کنیه
آن حضرت أبوعبدالله و کنیه خاص آن حضرت أبوعلی است. القاب حضرت الشهید،
السعید، السبط الثانی، الإمام الثالث، الرشید، الطیب، الوفی، السید،
الزکی، المبارک، تابع لمرضات الله است. پیامبر(ص) در ولادت امام حسین(ع) هنگامیکه
خبر ولادت آن حضرت به پیامبر گرامی(ص) رسید، به خانه أمیرالمؤمنین(ع)
آمدند و به اسماء فرمودند تا مولود را بیاورد. اسماء حضرت را در پارچه ای
سفید پیچید و خدمت رسول اکرم(ص) آورد. پیامبر(ص) در گوش راست آن حضرت اذان
و در گوش چپ اقامه فرمودند. روز
اول یا هفتم ولادت، امین وحی الهی جبرئیل فرود آمد و عرض کرد: سلام خداوند
بر تو باد ای پیامبر، این نوزاد را به نام پسر کوچک هارون شبیر نام بگذار،
که به عربی حسین گفته می شود. چون علی(ع) برای شما بسان هارون برای موسی
بن عمران است، جز آنکه شما خاتم پیامبرانی. به
این ترتیب نام پر عظمت "حسین" از جانب پروردگار برای دومین فرزند فاطمه(س)
انتخاب شد. در این روز ملائکه آسمانها برای عرض تهنیت به مناسبت این ولادت
خدمت پیامبر(ص) رسیدند و از خاک قبر آن بزرگوار برای پیامبر(ص) آوردند و
به آن حضرت تعزیت نیز گفتند. یکی از معجزات روز ولادت آن حضرت این بود که فطرس ملک یا دردائیل پناه به آن امام مظلوم برد و خداوند او را بخشید و او را به مقام قبلی اش باز گردانید. دوران زندگی امام حسین(ع) آن
حضرت شش سال و چند ماه با جد گرامی خود رسول اکرم(ص) بود. مدت سی سال با
پدر بزرگوار خود مولای متقیان امیرمؤمنان(ع) زندگی کرد و در جمل، صفین و
نهروان شرکت داشت. در
دوران زمامداری غاصبانه عمر، امام حسین(ع) در سن ده سالگی وارد مسجد شد و
خلیفه دوم را بر منبر پیامبر(ص) مشاهده کرد که سخن می گفت. از منبر بالا
رفت و فریاد زد: از منبر پدرم فرود آی! بعد
از شهادت امیرالمؤمنین(ع) همراه و شریک رنجهای امام حسن(ع) بود و شاهد بود
که معاویه و دیگر منافقین و کافران چگونه دهان آلوده خود را به بدگویی پدر
بزرگوارش امیر المؤمنین و برادرش امام حسن(ع) می گشایند. پس
از آنکه امام مجتبی(ع) را مظلومانه شهید کردند؛ امامت به آن وجود سرا پا
جود رسید و بعد از مصائب و اذیتها و زخم زبانها، در روز عاشورا آن حضرت را
به شهادت رسانیدند. در این روز امضای مبارک از ناحیه امام زمان(ع) در رابطه با ولادت امام حسین(ع) به قاسم بن علاء همدانی صادر شد.
روز مبارکى است که شیخ در مصباح فرموده در این روز متولّد شد جناب حسین بن على علیه السلام و بیرون آمد توقیع شریف به سوى قاسم بن عَلاء همدانى وکیل حضرت امام حسن عسکرى علیه السلام که مولاى ما حسین علیه السلام متولد شد روز پنجشنبه سوّم شعبان پس روزه بگیر آن روز را و این دعا را در آن روز بخوان : اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ بِحَقِّ الْمَوْلُودِ فى هذَا الْیَوْمِ الْمَوْعُودِ بِشَهادَتِهِ خدایا از تو خواهم به حق مولود در این روز آن مولودى که به او وعده شهادت داده شده بود قَبْلَ اْستِهْلالِهِ وَوِلادَتِهِ بَکَتْهُ السَّماَّءُ وَمَنْ فیها وَالاْرْضُ وَمَنْ پیش از اینکه بانگش در این دنیا بلند شود و به دنیا آید آسمانها و هر که در آنها است و زمین و هرکه عَلَیْها وَلَمّا یَُطَاْ لابَتَیْها قَتیلِ الْعَبْرَهِ وَسَیِّدِ الاُْسْرَهِ الْمَمْدُودِ بِالنُّصْرَهِ بَر آن است برایش گریستند پیش از آنکه قدم در این جهان گذارد کشته اشک و آه و آقاى طائفه بشر آنکس که در یَوْمَ الْکَرَّهِ الْمُعَوَّضِ مِنْ قَتْلِهِ اَنَّ الاْئِمَّهَ مِنْ نَسْلِهِ وَالشِّفاَّءَ فى روز رجعت به یارى مدد شده و آنکه پاداش کشته شدنش این بود که امامان از نسل اویند و درمان در تُرْبَتِهِ والْفَوْزَ مَعَهُ فى اَوْبَتِهِ والاْوصِیاَّءَ مِنْ عِتْرَتِهِ بَعْدَ قاَّئِمِهِمْ تربت او است و پیروزى در زمان رجعت با او و اوصیاء از عترت او است پس از حضرت قائم وَغَیْبَتِهِ حَتّى یُدْرِکُوا الاْوْتارَ وَیَثْاَروُا الثّارَ وَیُرْضُوا الْجَبّارَ و پس از دوران غیبتش تا اینکه انتقام گیرند و خونها را باز گیرند و خداى جبار را خوشنود سازند وَیَکُونُوا خَیْرَ اَنْصارٍ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِمْ مَعَ اْختِلافِ اللَّیلِ وَالنَّهارِ و بهترین یاران دین خدا باشند درود خدا بر ایشان در هر زمان که رفت و آمد دارد شب و روز اَللّهُمَّ فَبِحَقِّهِمْ اِلَیْکَ اَتَوَسَّلُ وَاَسْئَلُ سُؤالَ مُقْتَرِفٍ مُعْتَرِفٍ مُسیَّئٍ خدایا پس به حق ایشان به سوى تو دست نیاز دراز کنم و از تو خواهم خواستن شخص گنه کار اعتراف کننده بدکردار اِلى نَفْسِهِ مِمَّا فَرَّطَ فى یَوْمِهِ وَاَمْسِهِ یَسْئَلُکَ الْعِصْمَهَ اِلى مَحَلِّ به نفس خویش از کوتاهیهایى که در امروز و دیروزش کرده و اکنون از تو پناه خواهد تا هنگام رفتن در رَمْسِهِ اَللّهُمَّ فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَعِتْرَتِهِ وَاحْشُرْنا فى زُمْرَتِهِ گور خدایا پس درود فرست بر محمد و عترتش و ما را در زمره او محشور گردان وَبَوِّئْنا مَعَهُ دارَ الْکَرامَهِ وَمَحَلَّ الاِقامَهِ اَللّهُمَّ وَکَما اَکْرَمْتَنا و جاى ده ما را با او در خانه کرامت (بهشت ) و جایگاه ماندن همیشگى خدایا چنانچه ما را به شناختنش بِمَعْرِفَتِهِ فَاَکْرِمْنا بِزُلْفَتِهِ وَارْزُقْنا مُرافَقَتَهُ وَسابِقَتَهُ وَاجْعَلْنا مِمَّنْ گرامى داشتى هم چنان ما را به نزدیک شدن با او گرامى دار و رفاقت و سابقه داشتن با او را روزى ما گردان و بگردان ما یُسَلِّمُ لاِمْرِهِ وَیُکْثِرُ الصَّلوهَ عَلَیْهِ عِنْدَ ذِکْرِهِ وَعَلى جَمیعِ اَوْصِیاَّئِهِ را از کسانى که تسلیم دستور اویند و هنگام بردن نامش بسیار بر او درود فرستند و بر همه اوصیاء وَاَهْلِ اَصْفِیاَّئِهِ الْمَمْدُودین مِنْکَ بِالْعَدَدِ الاِْثْنَىْ عَشَرَ النُّجُومِ الزُّهَرِ و خاندان برگزیده اش که یارى شده اند از جانب تو به عدد دوازده ، آن ستارگان درخشان وَالْحُجَجِ عَلى جَمیعِ الْبَشَرِ اَللّهُمَّ وَهَبْ لَنا فى هذَا الْیَوْمِ خَیْرَ و حجتهاى تو بر تمامى افراد بشر خدایا و ببخش به ما در این روز بهترین مَوْهِبَهٍ وَاَنْجِحْ لَنا فیهِ کُلَّ طَلِبَهٍ کَما وَهَبْتَ الْحُسَیْنَ لِمُحَمَّدٍ جَدِّهِ بخششها را و برآور براى ما در این روز هر خواهشى را چنانچه حسین را به محمد جدش بخشیدى وَعاذَ فُطْرُسُ بِمَهْدِهِ فَنَحْنُ عائِذُونَ بِقَبْرِهِ مِنْ بَعْدِهِ نَشْهَدُ تُرْبَتَهُ و فطرس به گهواره حسین علیه السلام پناه برد و ما پناهنده به قبر او هستیم پس از شهادت او بالاى تربتش وَننْتَظِرُ اَوْبَتَهُ آمینَ رَبَّ الْعالَمینَ آمده و چشم به راه رجعت او هستیم اجابت کن اى پروردگار جهانیان پس مى خوانى بعد از این به دعاى حسین علیه السلام و این آخر دعاى آنحضرت است در روزى که بسیار شده بود دشمنان او یعنى روز عاشورا : اَللّهُمَّ اَنْتَ مُتَعالِى الْمَکانِ عَظیمُ الْجَبَرُوتِ شَدیدُ الِمحالِ غَنِىُّ َعنِ خدایا تویى والامکان و بزرگ جبروت و سخت نیرو و بى نیاز از الْخَلایِقِ عَریضُ الْکِبْرِیاَّءِ قادِرٌ عَلى ما تَشاَّءُ قَریبُ الرَّحْمَهِ خلائق و داراى بزرگى پهناور و تواناى بر هر چه خواهى نزدیک مهر صادِقُ الْوَعْدِ سابِغُ النِّعْمَهِ حَسَنُ الْبَلاَّءِ قَریبٌ إذا دُعیتَ مُحیطٌ بِما راست وعده فراوان نعمت نیکو آزمایش نزدیک هرگاه خوانده شوى محیط به هر چه خَلَقْتَ قابِلُ التَّوبَهِ لِمَنْ تابَ اِلَیْکَ قادِرٌ عَلى ما اَرَدْتَ وَمُدْرِکٌ ما آفریده اى توبه پذیر براى آن کس که به سویت توبه کند توانا بر هر چه اراده کنى و بدست آرنده آنچه طَلَبْتَ وَشَکُورٌ اِذا شُکِرْتَ وَذَکُورٌ اِذا ذُکِرْتَ اَدْعُوکَ مُحْتاجاً بجویى و سپاس پذیر هرگاه سپاس شوى و یاد کنى هنگامى که یادت کنند مى خوانمت نیازمندانه وَاَرْغَبُ اِلَیْکَ فَقیراً وَاَفْزَعُ اِلَیْکَ خاَّئِفاً وَاَبْکى اِلَیْکَ مَکْرُوباً و توجه کنم بسویت فقیرانه و پناه آرم بسویت خائفانه و گریه کنم به درگاهت از روى غمزدگى و ملولانه وَاَسْتَعینُ بِکَ ضَعیفاً وَاَتوَکَّلُ عَلَیْکَ کافِیاً اُحْکُمْ بَیْنَنا وَبَیْنَ قَوْمِنا کمک جویم بوسیله تو ناتوانانه و توکل کنم بر تو کفایت خواهانه خدایا حکم کن میان ما و میان قوم ما [بِالْحَقِّ] فَاِنَّهُمْ غَرُّونا وَ خَدَعُونا وَ خَذَلُونا وَ غَدَرُوا بِنا وَ قَتَلُونا و نَحْنُعِتْرَهُ به حق زیرا که ایشان ما را فریفتند و با ما نیرنگ زدند و دست از یارى ما کشیدند و با ما بى وفایى کرده ما راکشتند با اینکه ما عترت نَبِیِّکَ وَوَُلَْدُ حَبیبِکَ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللّهِ الَّذِى اصطَفَیْتَهُ بِالرِّسالَهِ وَائْتَمَنْتَهُ پیمبر تو و فرزند حبیب تو محمد بن عبداللّه هستیم آن (بزرگوارى ) که او را به رسالت برگزیدى عَلى وَحْیِکَ فَاجْعَلْ لَنا مِنْ اَمْرِنا فَرَجاً وَمَخْرَجاً بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ و بر وحى خویش امینش ساختى پس در کار ما گشایش و فرجى عطا فرما به رحمتت اى مهربانترین مهربانان ابن
عَیّاش گفت شنیدم از حسین بن علىّ بن سفیان بزوفرى که مى گفت حضرت صادق
علیه السلام مى خواند این دعا را در این روز و فرموده که این دعا از
دعاهاى روز سیّم شعبان است و آن روز ولادت حسین علیه السلام است
السَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّهَ اللّهِ وَابْنَ حُجَّتِهِ * السَّلامُ عَلَیْکَ یا قَتیلَ اللّهِ وَابْنَ قَتیلِهِ *
السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَ اللّهِ وَابْنَ ثارِهِ * السَّلامُ عَلَیْکَ یا وِتْرَ اللّهِ المَوْتُورَ فِی السَّماواتِ
وَالأَرْضِ * اَشْهَدُ اَنَّ دَمَکَ سَکَنَ فی الْخُلْدِ وَاقْشَعَرَّتْ لَهُ اَظِلَّهُ العَرْشِ * وَبَکى لَهُ
جَمیعُ الْخَلائِقِ * وَبَکَتْ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَالاَْرَضُونَ السَّبْعُ وَما فیهِنَّ وَما بَیْنَهُنَّ
* وَمَنْ یَـتَـقَلَّبُ فی الْجَنَّهِ وَالنّارِ مِنْ خَلْقِ رَبِّنا * وَما یُرى وَما لا یُرى * اَشْهَدُ اَنَّکَ
حُجَّهُ اللّهِ وَابْنُ حُجَّتِهِ *وَاَشْهَدُ اَنَّکَ قَتیلُ اللّهِ وَابْنُ قَتیلِهِ * وَاَشْهَدُ اَنَّکَ ثارُ اللّهِ
وَابْنُ ثارِهِ *وَاَشْهَدُ اَنَّکَ وِتْرُ اللّهِ الْمَوْتُورُ فِی السَّماواتِ وَالاَْرضِ * وَاَشْهَدُ اَنَّکَ
قَدْ بَلَّغْتَ وَنَصَحْتَ وَوَفَیْتَ وَاَوْفَیْتَ * وَجاهَدْتَ فی سَبیلِ اللّهِ وَمَضَیْتَ لِلَّذی کُنْتَ عَلَیْهِ
شَهیداً وَمُسْتَشْهَداً وَشاهِداً وَمَشْهُوداً * اَنَا عَبْدُ اللّهِ وَمَوْلاکَ وَفی طاعَتِکَ وَالْوافِدُ
اِلَیْکَ * اَلْتَمِسُ کَمالَ الْمَنْزِلَهِ عِنْدَ اللّهِ وَثَباتَ الْقَدَمِ فِی الْهِجْرَهِ اِلَیْکَ * وَالسَّبیلَ
الَّذی لا یَخْتَلِجُ دُونَکَ مِنَ الدُّخُولِ فی کَفالَتِکَ الَّتی اُمِرْتَ بِها * مَنْ اَرادَ اللّهَ بَدَأَ
بِکُمْ * بِکُمْ یُبَیِّنُ اللّهُ الْکَذِبَ * وَبِکُمْ یُباعِدُ اللّهُ الزَّمانَ الْکَلِبَ * وَبِکُمْ فَتَحَ اللّهُ * وَبِکُمْ
یَخْتِمُ اللّهُ * وَبِکُمْ یَمْحَقُ ما یَشآءُ * وَبِکُمْ یُـثْبِتُ * وَبِکُمْ یَفُکُّ الذُّلَّ مِنْ رِقابِنا *
وَبِکُم یُدْرِکُ اللّهُ تِرَهَ کُلِّ مُؤمِن یُطْلَبُ بِها * وَبِکُمْ تُنْبِتُ الاَْرْضُ اَشجارَها * وَبِکُمْ تُخْرِجُ
الاَْرْضُ ثِمارَها* وَبِکُمْ تُنْزِلُ السَّماءُ قَطْرَها وَرِزْقَها * وَبِکُمْ یَکْشِفُ اللّهُ الْکَرْبَ
*وَبِکُمْ یُنَزِّلُ اللّهُ الْغَیْثَ * وَبِکُمْ تُسَبِّحُ الأَْرضُ الَّتی تَحْمِلُ اَبْدانَـکُمْ وَتَسْتَقِرُّ جِبالُها
عَلى مَراسیها * اِرادَهُ الرَّبِّ فی مَقادیرِ اُمُورِهِ تَهْبِطُ اِلَیْکُمْ وَتَصْدُرُ مِنْ بُیُوتِکُمْ
* وَالصّادِرُ عَمّا فُصِّلَ مِنْ اَحْکامِ العِبادِ * لُعِنَتْ اُمَّهٌ قَتَلَتْکُمْ * وَاُمَّهٌ خالَفَتْکُمْ * وَاُمَّهٌ
جَحَدَتْ وِلایَتَکُمْ * وَاُمَّهٌ ظاهَرَتْ عَلَیْکُمْ *وَاُمَّهٌ شَهِدَتْ وَلَمْ تُسْتَشْهَدْ * اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی
جَعَلَ النّارَ مَأواهُمُ وَبِئْسَ وِرْدُ الْوارِدینَ * وَبِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ * وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ.
پس سه مرتبه بگو: وَصَلّى اللّهُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللّهِ، پس بگو سه مرتبه: اَنَا اِلَى اللّهِ مِمَّنْ خالَفَکَ بَریءٌ.
پس مى روى به نزد قبر فرزند آن حضرت علىّ بن الحسین(علیهما السلام) که در نزد پاى پدرش مدفون است و مى گویى:
السَّلامُ عَلَیْکَ یا بْنَ رَسُولِ اللّهِ * السَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ، السَّلامُ
عَلَیْکَ یَابْنَ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ * السَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ خَدیجَهَ وَفاطِمَهَ.
پس مى گویى سه مرتبه: صَلَّى اللّهُ عَلَیْکَ، و سه مرتبه: لَعَنَ اللّه مَنْ قَتَلَکَ *و سه مرتبه: اَنَا اِلَى اللّهِ مِنْهُمْ بَریءٌ.
در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت
(1) دومین فرزند برومند حضرت
على وفاطمه , که درود خدا بر ایشان باد, در خانه وحى و ولایت چشم به
جهان گشود. چون خبر ولادتش به پیامبر گرامى
اسلام (ص ) رسید, به خانه حضرت على (ع ) و فاطمه (س ) آمد و اسما
(2) را فرمود تا کودک را
بیاورد.اسما او را در پارچه اى سپید پیچید و خدمت رسول اکرم (ص ) برد, آن گرامى به گوش راست او اذان
و به گوش چپ او اقامه گفت.(3)
به روزهاى اول یا هفتمین روز ولادت با سعادتش , امین وحى الهى ,
جبرئیل فرود آمد و گفت : سلام خداوند بر تو باد اى رسول خدا, این
نوزاد را به نام پسر کوچک هارون (شبیر) (4) که به عربى (حسین ) خوانده
می شود نام بگذار.(5)چون على براى تو به
سان هارون براى موسى بن
عمران است , جز آن که تو خاتم پیغمبران هستى .و به این ترتیب نام پرعظمت حسین از جانب
پروردگار, براى دومین فرزند فاطمه (س ) انتخاب شد.
به روز هفتم ولادتش , فاطمه زهرا که سلام
خداوند بر او باد, گوسفندى را براى فرزندش به عنوان عقیقه
(6) کشت , و
سر آن حضرت را تراشید و هم وزن موى سر او نقره صدقه داد. (7)
از ولادت حسین بن على (ع ) که در سال
چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله (ص ) که شش سال و چند ماه بعد اتفاق
افتاد, مردم از اظهار محبت و لطفى که پیامبر راستین اسلام (ص ) درباره
حسین (ع ) ابراز میداشت , به بزرگوارى و مقام شامخ پیشواى سوم آگاه
شدند.
سلمان فارسى می گوید: دیدم که رسول خدا (ص
) حسین (ع ) را بر زانوى خویش نهاده او را می بوسید و می فرمود: تو
بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارانى , تو امام و پسر امام و پدر
امامان هستى , تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجتهاى خدایى که نُه
نفرند و خاتم ایشان ,قائم ایشان (امام زمان عج ) می باشد. (8)
انس بن مالک روایت می کند: وقتى از پیامبر
پرسیدند کدام یک از اهل بیت خود را بیشتر دوست می دارى , فرمود: حسن و
حسین را, (9) بارها رسول گرامى حسن (ع ) و حسین (ع ) را به سینه می فشرد
وآنان را می بویید و می بوسید. (10)
ابوهریره که از مزدوران معاویه و از
دشمنان خاندان امامت است , در عین حال اعتراف می کند که : رسول اکرم را
دیدم که حسن و حسین را بر شانه هاى خویش نشانده بود و به سوى مامی آمد,
وقتى به ما رسید فرمود هر کس این دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست
داشته , و هر که با آنان دشمنى ورزد با من دشمنى نموده است.(11)عالیترین, صمیمیترین و گویاترین رابطه
معنوى و ملکوتى بین پیامبر و حسین را میتوان در این جمله رسول گرامى
اسلام(ص )خواند که فرمود:حسین از من و من ازحسینم
(12)
شش سال از عمرش با پیامبر بزرگوار سپرى شد, و
آن گاه که رسول خدا (ص ) چشم از جهان فروبست و به لقاى پروردگار شتافت , مدت
سى سال با پدر زیست . پدرى که جز به انصاف حکم نکرد , و جز به طهارت
و بندگى نگذرانید , جز خدا ندید و جز خدا نخواست و جز خدا نیافت . پدرى که در زمان حکومتش لحظه اى او را آرام
نگذاشتند ,همچنان که به هنگام غصب خلافتش جز به آزارش برنخاستند...
در تمام این مدت , با دل و جان از اوامر پدر
اطاعت می کرد, و در چند سالى که حضرت على (ع ) متصدى خلافت ظاهرى شد, حضرت
حسین (ع ) در راه پیشبرد اهداف اسلامى , مانند یک سرباز فداکار، همچون برادر
بزرگوارش می کوشید, و در جنگهاى جمل , صفین و نهروان شرکت داشت.(13)
به این ترتیب , از پدرش امیرالمؤمنین(ع )
و دین خدا حمایت کرد و حتى گاهى در حضور جمعیت به غاصبین خلافت اعتراض
می کرد. در زمان حکومت عمر, امام حسین (ع ) وارد مسجد
شد, خلیفه دوم را بر منبر رسول الله (ص ) مشاهده کرد که سخن میگفت. بی درنگ از منبر بالا رفت و فریاد زد: از
منبرپدرم فرود آى .... (14)
پس از شهادت حضرت على (ع ), به فرموده رسول
خدا (ص ) و وصیت امیرالمؤمنین (ع ) امامت و رهبرى شیعیان به حسن بن على (ع
), فرزند بزرگ امیرالمؤمنین (ع ), منتقل گشت و بر همه مردم واجب و لازم آمد
که به فرامین پیشوایشان امام حسن (ع ) گوش فرادارند. امام حسین (ع ) که دست پرورد وحى محمدى و
ولایت علوى بود, همراه و همکار و همفکر برادرش بود. چنان که وقتى بنا بر مصالح اسلام و جامعه
مسلمانان و به دستور خداوند بزرگ , امام حسن (ع ) مجبور شد که با معاویه
صلح کند و آن همه ناراحتی ها را تحمل نماید, امام حسین (ع ) شریک رنج هاى
برادر بود و چون میدانست که این صلح به صلاح اسلام و مسلمین است , هرگز
اعتراض به برادر نداشت .
حتى یک روز که معاویه , در حضور امام حسن (ع )
وامام حسین (ع ) دهان آلوده اش را به بدگویى نسبت به امام حسن (ع ) و
پدر بزرگوارشان امیرمؤمنان (ع ) گشود, امام حسین (ع ) به دفاع برخاست تا سخن
در گلوى معاویه بشکند و سزاى ناهنجاریش را به کنارش بگذارد, ولى امام حسن
(ع ) او را به سکوت و خاموشى فراخواند, امام حسین (ع ) پذیرا شد و به جایش
بازگشت , آن گاه امام حسن (ع ) خود به پاسخ معاویه برآمد, و با بیانى رسا و
کوبنده خاموشش ساخت . (15)
چون امام حسن (سلام خدا و فرشتگان خدا بر او
باد) از دنیا رحلت فرمود, به گفته رسول خدا (ص ) و امیرالمؤمنین (ع ) و
وصیت حسن بن على (ع ) امامت و رهبرى شیعیان به امام حسین (ع ) منتقل شد و
از طرف خدا مأمور رهبرى جامعه گردید. امام حسین (ع ) می دید که معاویه با اتکا به
قدرت اسلام , بر اریکه حکومت اسلام به ناحق تکیه زده , سخت مشغول تخریب
اساس جامعه اسلامى و قوانین خداوند است و از این حکومت پوشالى مخرب به
سختى رنج می برد, ولى نمی توانست دستى فراز آورد وقدرتى فراهم کند تا او را
از جایگاه حکومت اسلامى پایین بکشد, چنانچه برادرش امام حسن (ع ) نیز وضعى
مشابه او داشت.
امام حسین (ع ) می دانست اگر تصمیمش را آشکار
سازد و به سازندگى قدرت بپردازد, پیش از هر جنبش و حرکت مفیدى به قتلش
می رسانند, ناچار دندان بر جگر نهاد و صبررا پیشه ساخت که اگر بر می خاست , پیش
از اقدام به دسیسه کشته می شد, از این کشته شدن هیچ نتیجه اى گرفته نمی شد. بنابراین تا معاویه زنده بود, چون برادر زیست
و علم مخالفت هاى بزرگ نیفراخت , جز آن که گاهى محیط و حرکات و اعمال معاویه
را به باد انتقاد می گرفت و مردم رابه آینده نزدیک امیدوار می ساخت که اقدام
مؤثرى خواهد نمود.
در تمام طول مدتى که معاویه از مردم براى
ولایتعهدى یزید, بیعت می گرفت , حسین به شدت با اومخالفت کرد, و هرگز تن به
بیعت یزید نداد و ولیعهدى او را نپذیرفت و حتى گاهى سخنانى تند به معاویه
گفت و یا نامه اى کوبنده براى او نوشت .(16)
معاویه هم در بیعت گرفتن براى یزید, به او
اصرارى نکرد و امام (ع ) همچنین بود و ماند تا معاویه درگذشت ...
یزید پس از معاویه بر تخت حکومت اسلامى تکیه
زد و خود را امیرالمؤمنین خواند و براى این که سلطنت ناحق و ستمگرانه اش را
تثبیت کند, مصمم شد براى نامداران و شخصیتهاى اسلامى پیامى بفرستد و آنان
را به بیعت با خویش بخواند. به همین منظور, نامه اى به حاکم مدینه نوشت و
در آن یادآور شد که براى من از حسین (ع )بیعت بگیر و اگر مخالفت نمود بقتلش
برسان .
حاکم این خبر را به امام حسین (ع )رسانید و
جواب مطالبه نمود. امام حسین (ع ) چنین فرمود:
انا لله و انا
الیه راجعون و على الاسلام السلام اذا بلیت الامة براع مثل یزید.(17) آن گاه که افرادى چون یزید, (شرابخوار و
قمارباز و بی ایمان و ناپاک که حتى ظاهر اسلام را هم مراعات نمی کند) بر مسند
حکومت اسلامى بنشیند, باید فاتحه اسلام را خواند.(زیرا این گونه زمامدارها با نیروى اسلام و
به نام اسلام , اسلام را از بین میبرند.)
امام حسین (ع ) می دانست اینک که حکومت یزید
را به رسمیت نشناخته است , اگر در مدینه بماند به قتلش می رسانندش, لذا به امر
پروردگار, شبانه و مخفى از مدینه به سوى مکه حرکت کرد. آمدن آن حضرت به مکه , همراه با سرباز زدن او
از بیعت یزید, در بین مردم مکه و مدینه انتشار یافت , و این خبر تا به کوفه
هم رسید. کوفیان ازامام حسین (ع ) که در مکه به سر می برد
دعوت کردند تا به سوى آنان آید و زمامدار امورشان باشد. امام (ع ) مسلم بن عقیل , پسر عموى خویش را
به کوفه فرستاد تا حرکت و واکنش اجتماع کوفى را از نزدیک ببیند و برایش
بنویسد. مسلم به کوفه رسید و با استقبال گرم و
بی سابقه اى روبرو شد, هزاران نفر به عنوان نایب امام (ع ) با او بیعت کردند,
و مسلم هم نامه اى به امام حسین (ع ) نگاشت و حرکت فورى امام (ع ) را لازم
گزارش داد.
هر چند امام حسین (ع ) کوفیان را به خوبى
می شناخت , و بی وفایى و بی دینیشان را در زمان حکومت پدر و برادر دیده بود و
می دانست به گفته ها و بیعتشان با مسلم نمی توان اعتماد کرد, و لیکن براى
اتمام حجت و اجراى اوامر پروردگار تصمیم گرفت که به سوى کوفه حرکت کند.با این حال تا هشتم ذیحجه , یعنى روزى که همه
مردم مکه عازم رفتن به منى بودند
(18) و هر کس در راه مکه جا مانده بود با
عجله تمام می خواست خود را به مکه برساند, آن حضرت در مکه ماند و در چنین
روزى با اهل بیت و یاران خود, از مکه به طرف عراق خارج شد و با این کار هم
به وظیفه خویش عمل کرد و هم به مسلمانان جهان فهماند که پسر پیغمبر امت ,
یزید را به رسمیت نشناخته و با او بیعت نکرده ,بلکه علیه او قیام کرده است
.
یزید که حرکت مسلم را به سوى کوفه دریافته و
از بیعت کوفیان با او آگاه شده بود, ابن زیاد را (که از پلیدترین یاران
یزید و از کثیفترین طرفداران حکومت بنى امیه بود) به کوفه فرستاد.ابن زیاد از ضعف ایمان و دورویى و ترس مردم
کوفه استفاده نمود و با تهدید وارعاب , آنان را از دور و بر مسلم پراکنده
ساخت , و مسلم به تنهایى با عمال ابن زیاد به نبرد پرداخت , و پس از جنگى
دلاورانه و شگفت , با شجاعت شهید شد.(سلام خدا بر او باد).و ابن زیاد جامعه دورو و خیانتکار و بی ایمان
کوفه را علیه امام حسین (ع ) برانگیخت , و کار به جایى رسید که عده اى از
همان کسانى که براى امام (ع ) دعوتنامه نوشته بودند, سلاح جنگ پوشیدند و
منتظر ماندند تا امام حسین (ع ) از راه برسد و به قتلش برسانند.
امام حسین (ع ) از همان شبى که از مدینه
بیرون آمد, و در تمام مدتى که در مکه اقامت گزید, و در طول راه مکه به
کربلا, تا هنگام شهادت , گاهى به اشاره , گاهى به صراحت , اعلان میداشت که
: مقصود من از حرکت , رسوا ساختن حکومت ضد اسلامى یزید وبرپاداشتن امر به
معروف و نهى از منکر و ایستادگى در برابر ظلم و ستمگرى است وجز حمایت قرآن
و زنده داشتن دین محمدى هدفى ندارم . و این مأموریتى بود که خداوند به او واگذار
نموده بود, حتى اگر به کشته شدن خود و اصحاب و فرزندان و اسیرى خانواده اش
اتمام پذیرد.
رسول گرامى (ص ) و امیرمؤمنان (ع ) و حسن بن
على (ع ) پیشوایان پیشین اسلام , شهادت امام حسین (ع ) را بارها بیان
فرموده بودند. حتى در هنگام ولادت امام حسین (ع ),رسول
گرانمایه اسلام (ص ) شهادتش را تذکر داده بود. (19) و خود امام حسین (ع ) به علم امامت میدانست
که آخر این سفر به شهادتش می انجامد, ولى او کسى نبود که در برابر دستور
آسمانى و فرمان خدا براى جان خود ارزشى قائل باشد, یا از اسارت خانواده اش
واهمه اى به دل راه دهد. او آن کس بود که بلا را و شهادت را سعادت
می پنداشت . (سلام ابدى خدا بر او باد) .
خبر شهادت حسین (ع ) در کربلا به قدرى در
اجتماع اسلامى مورد گفتگو واقع شده بود که عامه مردم از پایان این سفر مطلع
بودند. چون جسته و گریخته , از رسول الله (ص ) و
امیرالمؤمنین (ع ) و امام حسن بن على (ع ) و دیگر بزرگان صدر اسلام شنیده
بودند. بدین سان حرکت امام حسین (ع ) با آن درگیری ها
و ناراحتی ها احتمال کشته شدنش را در اذهان عامه تشدید کرد. به ویژه که خود در طول راه می فرمود:
من کان
باذلا فینا مهجته و موطنا على لقاء الله نفسه فلیرحل معنا.
(20)
هر کس حاضر است در راه ما از جان خویش بگذرد
و به ملاقات پروردگار بشتابد,همراه ما بیاید. و لذا در بعضى از دوستان این توهم پیش آمد که
حضرتش را از این سفر منصرف سازند، غافل از این که فرزند على بن ابى طالب (ع )
امام و جانشین پیامبر, و از دیگران به وظیفه خویش آگاه تر است و هرگز از
آنچه خدا بر عهده او نهاده، دست نخواهد کشید.
بارى امام حسین (ع ) با همه این افکار و
نظریه ها که اطرافش را گرفته بود به راه خویش ادامه داد, و کوچکترین خللى در
تصمیمش راه نیافت .سرانجام رفت , و شهادت را دریافت . نه خود تنها, بلکه با اصحاب و فرزندان که هر
یک ستاره اى درخشان در افق اسلام بودند, رفتند و کشته شدند, و خون هایشان
شن هاى گرم دشت کربلا را لاله باران کرد تا جامعه مسلمانان بفهمد یزید
(باقیمانده بسترهاى گناه آلود خاندان امیه ) جانشین رسول خدا نیست , و اساسا
اسلام از بنى امیه و بنى امیه از اسلام جداست .
راستى هرگز اندیشیده اید اگر شهادت جانگداز و
حماسه آفرین حسین (ع ) به وقوع نمی پیوست و مردم یزید را خلیفه پیغمبر (ص )
می دانستند, و آن گاه اخبار دربار یزید و شهوت رانی هاى او و عمالش را
می شنیدند, چقدر از اسلام متنفر می شدند, زیرا اسلامى که خلیفه پیغمبرش یزید
باشد, به راستى نیز تنفرآور است ... و خاندان پاک حضرت امام حسین (ع ) نیز
اسیر شدند تا آخرین رسالت این شهادت رابه گوش مردم برسانند.و شنیدیم و خواندیم که در شهرها, در بازارها,
در مسجدها, در بارگاه متعفن پسر زیاد و دربار نکبت بار یزید, هماره و همه جا
دهان گشودند وفریاد زدند, و پرده زیباى فریب را از چهره زشت و جنایتکار
جیره خواران بنى امیه برداشتند و ثابت کردند که یزید سگباز وشرابخوار است ,
هرگز لیاقت خلافت ندارد و این اریکه اى که او بر آن تکیه زده جایگاه او نیست
. سخنانشان رسالت شهادت حسینى را تکمیل کرد,
طوفانى در جانها برانگیختند, چنان که نام یزید تا همیشه مترادف با هر پستى
و رذالت و دنائت گردید و همه آرزوهاى طلایى و شیطانیش چون نقش بر آب گشت .
نگرشى ژرف میخواهد تا بتوان بر همه ابعاد این
شهادت عظیم و پرنتیجه دست یافت . از همان اوان شهادتش تا کنون , دوستان و
شیعیانش , و همه آنان که به شرافت و عظمت انسان ارج می گذارند, همه ساله
سالروز به خون غلتیدنش را, سالروز قیام و شهادتش را با سیاهپوشى و عزادارى
محترم می شمارند, و خلوص خویش را با گریه بر مصایب آن بزرگوار ابراز میدارند. پیشوایان معصوم ما, هماره به
واقعه کربلا و به زنده داشتن آن عنایتى خاص داشتند. غیر از این که خود به زیارت مرقدش می شتافتند
و عزایش را بر پا می داشتند, در فضیلت عزادارى و محزون بودن براى آن
بزرگوار, گفتارهاى متعددى ایراد فرموده اند.
ابوعماره گوید: روزى به حضور امام ششم صادق
آل محمد (ع ) رسیدم , فرمود اشعارى درسوگوارى حسین براى ما بخوان . وقتى شروع به خواندن نمودم صداى گریه حضرت
برخاست , من می خواندم و آن عزیز می گریست , چندان که صداى گریه از خانه
برخاست . بعد از آن که اشعار را تمام کردم , امام (ع )
در فضلیت و ثواب مرثیه و گریاندن مردم بر امام حسین (ع ) مطالبى بیان
فرمود. (21)
نیز از آن جناب است که فرمود: گریستن و
بی تابى کردن در هیچ مصیبتى شایسته نیست مگر در مصیبت حسین بن على , که ثواب
و جزایى گرانمایه دارد. (22) باقرالعلوم , امام پنجم (ع ) به محمد بن مسلم
که یکى از اصحاب بزرگ او است فرمود: به شیعیان ما بگویید که به زیارت مرقد
حسین بروند, زیرا بر هر شخص باایمانى که به امامت ما معترف است , زیارت قبر
اباعبدالله لازم میباشد. (23)
امام صادق (ع ) می فرماید: ان زیارة الحسین
علیه السلام افضل ما یکون من الاعمال . همانا زیارت حسین (ع ) از هر عمل پسندیده اى
ارزش و فضیلتش بیشتر است . (24) زیرا که این زیارت در حقیقت مدرسه بزرگ و
عظیم است که به جهانیان درس ایمان و عمل صالح می دهد و گویى روح را به سوى
ملکوت خوبی ها و پاکدامنی ها و فداکاری ها پرواز می دهد. هر چند عزادارى و گریه بر مصایب حسین بن على
(ع ), و مشرف شدن به زیارت قبرش و بازنمایاندن تاریخ پرشکوه و حماسه ساز
کربلایش ارزش و معیارى والا دارد, لکن باید دانست که نباید تنها به این
زیارت ها و گریه ها و غم گساریدن اکتفا کرد, بلکه همه این تظاهرات , فلسفه
دیندارى , فداکارى و حمایت از قوانین آسمانى را به ما گوشزدمینماید, و هدف
هم جز این نیست , و نیاز بزرگ ما از درگاه حسینى آموختن انسانیت و خالى
بودن دل از هر چه غیر از خداست میباشد, و گرنه اگر فقط به صورت ظاهر قضیه
بپردازیم , هدف مقدس حسینى به فراموشى می گراید.
-----------------------------------------------------------
پی نوشتها:
(1) در سال و ماه و روز ولادت امام حسین (ع )
اقوال دیگرى هم گفته شده است , ولى ما قول مشهور بین شیعه را نقل کردیم .
ر. به . ک . اعلام الورى طبرسى , ص 213.
(2) احتمال دارد منظور از اسما, دختر یزید بن
سکن انصارى باشد. ر. به . ک . اعیان الشیعه , جزء 11 , ص 167.
(3) امالى شیخ طوسى , ج 1, ص 377.
(4) شبر بر وزن حسن , و شبیر بر وزن حسین , و
مبشر بر وزن محسن , نام پسران هارون بوده است و بوده است و پیغمبر اسلام (ص
) فرزندان خود حسن و حسین و محسن را به این سه نام نامیده است - تاج العروس
, ج 3 , ص 389, این سه کلمه در زبان عبرى همان معنى رادارد که حسن و حسین و
محسن در زبان عربى دارد - لسان العرب , ج 66, ص 60.
(5) معانى الاخبار, ص 57.
(6) در منابع اسلامى درباره عقیقه سفارش
فراوان شده و براى سلامتى فرزند بسیارمؤثر دانسته شده است . ر. به . ک .
وسائل الشیعه , ج 15, ص 143 به بعد.
(7) کافى , ج 6, ص 33.
(8) مقتل خوارزمى , ج 1, ص 146 - کمال الدین
صدوق , ص 152.
(9) سنن ترمذى , ج 5, ص 323.
(10) ذخائر العقبى , ص 122.
(11) الاصابه , ج 11, ص 30.
(12) سنن ترمذى , ج 5, ص 324 - در این قسمت
روایاتى که در کتابهاى اهل تسنن آمده است نقل شد تا براى آنها هم سندیت
داشته باشد.
(13) الاصابه , ج 1, ص 333.(14) تذکرة الخواص ابن جوزى , ص 34 - الاصابه
, ج 1, ص 333, آن طور که بعضى ازمورخین گفتهاند این موضوع تقریبا در سن ده
سالگى امام حسین (ع ) اتفاق افتاده است .
(15) ارشاد مفید, ص 173.
(16) رجال کشى , ص 94 - کشف الغمة , ج 2, ص
206.
(17) مقتل خوارزمى , ج 1, ص 184 - لهوف , ص
20.
(18) روز هشتم ماه ذیحجه مستحب است که حاجیها
به منى بروند, و در آن زمان به این حکم استحبابى عمل میکردند, ولى در زمان
ما مرسوم شده است که از روز هشتم یکسره به عرفات میروند.
(19) کامل الزیارات , ص 68 به بعد - مشیر
الاحزان , ص 9.
(20) لهوف , ص 53.
(21) کامل الزیارات , ص 105.
(22) کامل الزیارات , ص 101.
(23) کامل الزیارات , ص 121.
(24) کامل الزیارات , ص 147.
سوم شعبان، ولادت فرخنده مهتر جوانان بهشت و آموزگار شهادت، حضرت حسین بن علی علیه السلام مبارک و خجسته باد.
*حسین سلطان عشق،عباس ساقی عشق،زینب شاهد عشق و سجاد راوی عشق. کاروان عشق در راه است و خود "عشق" نیمه شعبان خواهد آمد...اعیاد شعبانیه مبارک
*میلاد گل رسول و زهرا و علی است/زیرا که جهان خجسته زین نور جلی است/ما را دگر از روز جزا بیمی نیست/چون بر دل ما عشق حسین ابن علی است
*مژده ای دل خدای عشق رسید/شاهدان را لقای عشق رسید/جان به پایش کنید قربانی/عاشقان خونبهای عشق رسید
*تا به راهت راهیم من/فارق از گمراهیم من/غم ندارم در دو عالم/چون حسین است مقتدایم
*روشنگر آفتاب،عباس آمد/تفسیر زلال آب،عباس آمد/خیزید،گل آرید و گل افشانید/زیرا که گل بوتراب،عباس آمد
*امشب شب میلاد علمدار حسین است/میلاد علمدار وفادار حسین است/گر بود علی محرم اسرار محمد/عباس علی محرم اسرار حسین است
*مرید عشقم الهی که یارم داند قابل مرا/گدای اویم مبادا براند ابوفاضل مرا
*عطری که کسی ندیده و نشنیده/امشب به حریم احمدی پیچیده/ذرات اگر به شوق و شور آمده اند/خورشید شفاعت ز افق تابیده
*فرزند دلیر حیدر آمد/عباس امیر لشکر آمد/می خواست نشان دهد ادب را/یک روز پی از برادر آمد
ابن اثیر در کتاب اسد الغابه مى نویسد:
«کان الحسین رضى الله عنه فاضلا کثیر الصوم و الصلوة و الحج و الصدقة و افعال الخیر جمیعها (1) »
حسین (ع) بسیار روزه مى گرفت و نماز مى گزارد و به حج مى رفت و صدقه مى داد و همه ى کارهاى پسندیده را انجام مىداد. شخصیت حسین بن على (ع) آنچنان بلند و دور از دسترس و پر شکوه بود که وقتى با برادرش امام مجتبى (ع)، پیاده به کعبه مى رفتند، همه ى بزرگان و شخصیتهاى اسلامى به احترامشان از مرکب پیاده شده، همراه آنان راه پیمودند. (2)
احترامى که جامعه براى حسین (ع) قائل بود بدان جهت بود که او با مردم زندگى مى کرد ـ از مردم و معاشرتشان کناره نمى جست ـ با جان جامعه هماهنگ بود، چونان دیگران از مواهب و مصائب یک اجتماع برخوردار بود و بالاتر از همه ایمان بى تزلزل او به خداوند او را غمخوار و یاور مردم ساخته بود.
و گرنه، او نه کاخ هاى مجلل داشت و نه سربازان و غلامان محافظ ؛ و هرگز مثل جباران راه آمد و شد را به گذرش بر مردم نمى بستند و حرم رسول الله (ص) را براى او خلوت نمى کردند ...این روایت یک نمونه از اخلاق اجتماعى اوست، بخوانیم:
روزى از محلى عبور مى فرمود، عدهاى از فقرا بر عباهاى پهن شده اشان نشسته بودند و نان پارههاى خشکى مى خوردند، امام حسین (ع) مى گذشت که تعارفش کردند و او هم پذیرفت، نشست و تناول فرمود و آنگاه بیان داشت:
ان الله لا یحب المتکبرین. (3)
خداوند متکبران را دوست نمى دارد.
سپس فرمود: من دعوت شما را اجابت کردم، شما هم دعوت مرا اجابت کنید. آنها هم دعوت آن حضرت را پذیرفتند و همراه جنابش به منزل رفتند، حضرت دستور داد هر چه در خانه موجود است به ضیافتشان بیاورند، (4) و بدین ترتیب پذیرایى گرمى از آنان به عمل آمد و نیز درس تواضع و انسان دوستى را با عمل خویش به جامعه آموخت.
شعیب بن عبد الرحمن خزاعى مى گوید:
چون حسین بن على (ع) به شهادت رسید، بر پشت مبارکش آثار پینه مشاهده کردند علتش را از امام زین العابدین (ع) پرسیدند، فرمود: این پینه ها اثر کیسه هاى غذایى است که پدرم شب ها به دوش مى کشید و به خانه ى زن هاى شوهر مرده و کودکان یتیم و فقرا مى رسانید. (5)
شدت علاقه امام حسین (ع) را به دفاع از مظلوم و حمایت از ستم دیدگان مى توان در داستان ارینب و همسرش عبد الله بن سلام دریافت، که اجمال و فشردهاش را در اینجا متذکر مى شویم :
یزید به زمان ولایت عهدى، با این که همه نوع وسائل شهوترانى و کام جویى و کامروایى از قبیل پول، مقام، کنیزان رقاصه و...در اختیار داشت چشم ناپاک و هرزهاش را به بانوى شوهردار عفیفى دوخته بود.
پدرش معاویه به جاى این که در برابر این رفتار زشت و ننگین عکس العمل کوبنده اى نشان دهد، با حیله گرى و دروغ پردازى و فریبکارى، مقدماتى فراهم ساخت تا زن پاکدامن مسلمان را از خانه ى شوهر جدا ساخته به بستر گناه آلوده ى پسرش یزید بکشاند.حسین بن على (ع) از قضیه با خبر شد در برابر این تصمیم زشت ایستاد و نقشه ى شوم معاویه را نقش بر آب ساخت و با استفاده از یکى از قوانین اسلام، زن را به شوهرش عبد الله بن سلام بازگرداند و دست تعدى و تجاوز یزید را از خانوادهى مسلمان و پاکیزه اى قطع نمود و با این کار همت و غیرت الهى اش را نمایان و علاقمندى خود را به حفظ نوامیس جامعه ى مسلمان ابراز داشت و این رفتار داستانى شد که در مفاخر آل على (ع) و دنائت و ستمگرى بنى امیه، براى همیشه در تاریخ به یادگار ماند. (6)
علائلى در کتاب «سمو المعنى» مىنویسد: ما در تاریخ انسان به مردان بزرگى برخورد مى کنیم که هر کدام در جبهه و جهتى عظمت و بزرگى خویش را جهانگیر ساخته اند یکى در شجاعت، دیگرى در زهد، آن دیگر در سخاوت، و...اما شکوه و بزرگى امام حسین (ع) حجم عظیمى است که ابعاد بى نهایتش هر یک مشخص کننده ى یک عظمت فراز تاریخ است، گویا او جامع همه ى والایىها و فرازمندىهاست. (7)
آرى مردى که وارث بى کرانگى نبوت محمدى است، مردى که وارث عظمت عدل و مروت پدرى چون حضرت على (ع) است و وارث جلال و درخشندگى فضیلت مادرى چون حضرت فاطمه (ع) است، چگونه نمونه ى برتر و والاى عظمت انسان و نشانه ى آشکار فضیلتهاى خدایى نباشد.
درود ما بر او باد که باید او را سمبل اعمال و کردارمان قرار دهیم.
امام حسین (ع) و حکایت زیستنش و شهادتش و لحن گفتارش و ابعاد کردارش نه تنها نمونه ى یک بزرگ مرد تاریخ را براى ما مجسم مى سازد، بلکه او با همهى خویشتن، آیینهى تمام نماى فضیلت ها، بزرگ منشى ها، فداکاری ها، جان بازىها، خداخواهى ها و خداجویى ها مى باشد، او به تنهایى مى تواند جان را به لاهوت راهبر باشد و سعادت بشریت را ضامن گردد.
بودن و رفتنش، معنویت و فضیلتهاى انسان را ارجمند نمود.
متن کامل خطابه غدیر به فارسی
حمد و ثنای الهی www.razavi.ir
ستایش خدای را سزاست که در یگانگی اش بلند مرتبه و در تنهایی اش به آفریدگان نزدیک است؛ سلطنتش پرجلال و در ارکان آفرینش اش بزرگ است. بى آنکه مکان گیرد و جابه جا شود، بر همه چیز احاطه دارد و بر تمامی آفریدگان به قدرت و برهان خود چیره است.ادامه مطلب ...
ای شیعه بزن ناله و فریاد امشب / از غربت آن غریب کن یاد امشب
مسموم شد از زهر، جواد بن رضا / در حجره ی در بسته ی بغداد امشب
.
.
.
اس ام اس شهادت امام رضا(ع) ، پیامک امام رضا(ع) ، radsms.com
امام جواد (ع) :
تا هنگامی که سپاسگذاری بندگان ادامه دارد افزایش نعمت های خداوند قطع نمیشود.
شهادت مظهر جود و سخا و علم و معرفت، تسلیت و تعزیت . . .
.
.
.
اس ام اس شهادت امام رضا(ع) ، پیامک امام رضا(ع) ، radsms.com
ابن الرضا به حجره غریبانه جان سپرد / او شمع جمع بود و چو پروانه جان سپرد . . .
.
.
.
اس ام اس شهادت امام رضا(ع) ، پیامک امام رضا(ع) ، radsms.com
مسموم شد ز زهر جگر سوز اُمّ فضل / از روی شوق در ره جانانه جان سپرد . . .
برای خواندن اس ام اس های سری اول اینجا را کلیک کنید
ادامه در لینک زیر
ادامه مطلب ...
«داستان فتح خیبر»
در روز 24 رجب المرجب، سنه 7، فتح خیبر و قتل «مرحب یهودى» بر دست معجز نماى حضرت اسدالله الغالب على بن ابیطالب(علیه السّلام) واقع شد.
بدانکه چون رسولخدا(صلی الله علیه وآله وسلم) با اصحاب به جنگ خیبریان رفت و قلعه قموص را محاصره کرد هر روز یک تن از اصحاب، علَمى برگرفت و به مبارزت شتافت و شبانگاه فتح ناکرده باز گشت. از جمله، یک روز «ابوبکر» راءیت و پرچم را گرفت و رفت و هزیمت شده برگشت و روز دیگر «عمر» علَم برداشت و بى نیل مقصود بازشتافت؛ چنانچه ابن ابى الحدید که از بزرگان علماء سنت و جماعت است در قصیده خود در فتح خیبر باین مطلب اشاره کرده است.
شیخ ازرى بنحو دیگر عذر خواسته و فرموده:
* ان یکن فیهما شجاتة قرم ... فلماذا فى الدین ما بذلاها *
* ذخراها لمنکر و نکیر ... ام الخبار مالک ذخراها *
و بالجمله شباهنگاه که «عمر» باز آمد رسولخدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود فردا این عَـلَم را به مردى دهم که ستیزنده ناگریزنده است دوست میدارد خدا و رسول را و خدا و رسول او را دوست میدارند و خداى تعالى خیبر را بدست او فتح کند. همه اصحاب آرزومند این دولت شدند و نداشتند که بهره که شود.
روز دیگر رسولخدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: او را حاضر کنید. سلمة بن الاکوع برفت و دست امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام) را گرفته به نزدیک پیغمبر(صلی الله علیه وآله وسلم) آورد. رسولخدا(صلی الله علیه وآله وسلم) آن حضرت را پیش خواست و سر او را در کنار گرفت و آب دهان به چشمهاى او بچکاند یا بمالید و گفت خدایا زحمت گرما و سرما از او بردار، از آن پس على مرتضى(علیه السلام) را درد چشم عارض نشد و از هیچ گرما و سرما آزرده نگشت.
پس رسولخدا(صلی الله علیه وآله وسلم) زره خویشتن را بر او پوشانید و ذوالفقارش بر کمر بست و علَم بدو سپرد.
« وارکبه بغلته ثم قال امض یا على »
جبرئیل بر یمین؛ و
میکائیل بر یسار؛ و عزرائیل از پیش روى؛ و اسرافیل از پشت سر؛ و نصرت خدا
بر فوق؛ و دعاى من نیز از پشت سر توست. و هم آن حضرت را فرمود که در قتال
تعجیل منماى و روان شو تا در عرصه ایشان فرود شوى، آنگاه مسلمانى بر ایشان
عرض کن.
« فوالله یهدى الله بک رجلا واحدا خیر لک من ان یکون لک حمرالنعم »
پس امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام) علَم بگرفت و تا پاى حصار قموص برفت و علَم را بر تلى بنشاند و اشعارى در باب شجاعت خود فرمود یک تن یهودى از بالاى حصار ندا در داد که تو کیستى فرمود:
* انا عـلى و ابن عبد المطلب *
* متهذب ذوسطوه و ذوحسب *
یهودى گفت: «غلبتم و ما انزل على موسى» پس حارث جهود، برادر مرحب، با چند تن از قلعه بیرون شد و آغاز مبارزت نهاد و دو تن از مسلمین را شهید ساخت.امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام) چون این بدید بر او تاخت و بی توانى کارش بساخت.
مرحب چون برادر را کشته بدید مانند دیو دیوانه از قلعه بیرون شتافت و هیچکس از جهودان به جلادت و شجاعت او نبودند دو زره در برداشت دو عمامه به سر بسته خودى بر زبر نهاده و با آن همه سنگى مانند دست آسى از سوراخ کرده بر بالاى آن نهاده و دو شمشیر حمایل کرده و نیزه بر دست گرفته که سنان آن سه من میزان میرفت، پس مانند اژدهاى دمنده به میدان آمد و رجز خواند:
« قد علمت خیبر این مرحب ... ساکى السلاح بطل مجرب»
از مسلمانان هیچکس نبود که با او هم ترازو، تواند شد لاجرم على مرتضی حضرت علی(علیه السلام) چون شیر غضبان بر وى در آمد و رجز خواند:
«انا الذى سمتنى امى حیدره ... ضرغام احام ولیث قورة»
مرحب چون رجز امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام) را شنید به یاد آورد آن خوابى را که همى دید شیرش میکشید سخت بترسید و هم دایه کاهنه او وقتى او را گفته بود که بر همه کسى غلبه توانى کرد الا آنکس که نام او «حیدر» باشد که اگر با او جنگ کنى کشته شوى و چون از رجز آن حضرت این نام بشنید فرار کرد شیطان بصورت حبرى ممثل شده به مرحب گفت حیدره بسیار است از بهرچه میگریزى؟ تو رزم میکن تا من جهودان را به مدد تو دعوت کنم و چون او را بکشى سید قوم شوى.
پس مرحب، دل قوى کرده باز شتافت و خواست که پیش دستى کند که امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام) او را مجال نگذاشت و ذوالفقار بر سرش فرود آورده چنانکه دستاس و خود آهنین و دستارها را چاک زد و تیغ از حلقش بگذشت و او را دو پاره ساخت و بخاک در انداخت.
پس از قتل «مرحب» مسلمانان حمله بردند و از جهودان بسى کشتند و امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام) نیز جمعى از صنادید جهودان را بکشت، پس «داود بن قابوس» و «ربیع بن ابى الحقیق» و «عنتر» و «مره» و «یاسر» و «ضجیج» که تمام از صنادید و شجعان و ابطال یهود بودند یک یک به میدان حضرت علی(علیه السلام) در آمدند و هریک رجز خواندند و طمع در کشتن امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام) نمودند آن حضرت یک یک رجزها را جواب داد و ایشان را با تیغ بگذارنید. پس از آن، آن شیر یزدان و امیر مردان تیغ در جهودان گذاشت و از چپ و راست ایشان را بخاک هلاک انداخت. چندانکه جهودان هزیمت شده راه قلعه پیش داشتند و آن حضرت از قفاى ایشان مى تاخت که ناگاه در گرمکاه حرب جهودى از میان انبوه جلادتى کرد و ضربت بر دست آن حضرت فرود آورد چنانکه سپر به زیر افتاد جهودى دیگر نیز دلیرى نمود آن سپر را بربود و بحصار در گریخت.
حضرت علی(علیه السلام) را از کردار او آتش خشم زبانه زدن گرفت، گویند آنگاه که خشم کردى موى بدن مبارکش سر از چشمه هاى زره بر آوردى.
بالجمله مانند هزبر غضبان از پس پشت جهودان حمله ور بگشت و ایشان به قلعه قموص گریختند، حضرت علی(علیه السلام) چون بکنار خندق
رسید بدان سوى جستن فرمود جهودان همدست شده به چالاکى دروازه قموص را به
بستند، آن حضرت با شمشیر کشیده به پاى دروازه آمد و بی توانى چنگ زد و آن در آهنین
را که هشتصد من یاسى و سه هزار من بمیزان میرفت، بگرفت و چنان جنبشى داد
که تمامت آن قلعه را لرزشى سخت افتاد بحدى که «صفیه» دختر «حى بن اخطب» از
فراز تخت بزیر افتاد و در چهره او جراحتى پدید آمد.
بالجمله آن در آهنین را به یک جنبش از جاى بکند و بر فراز سر برده بگونه سپر منقلب همی داشت و لَختى رزم بداد. جهودان که چنین دیدند به بیغوله گریختند، پس حضرت علی(علیه السلام) آن در را بر سر خندق قنطره کرد و خود در میان خندق بایستاد و چون آن خندق پهناور بود، اندر از گران تا گران را رسائى نداشت امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام) آن در را به یک سوى خندق می چسبانیده و لشکریان را فرمان میداد تا برفراز در انبوه میشدند، آنگاه در را بدان جانب می چسبانید تا بیرون شده در پاى دیوار قلعه جمع میگشتند. بدین گونه، جماعت را از خندق در گذرایند و در انجام این کار پاهاى مبارکش بر زمین نبود و سه روز بر آن حضرت گذشته بوده که گرسنه بود پس آن در را به چند ذراع دور افکند و این منقبتى است که عامه و خاصه نقل کرده اند و خود آن حضرت در روز شورا به آن احتجاج کرد و کسى انکار ننمود و حسان و دیگر شعراء آنرا بنظم در آوردند.
روز هجدهم: وفات ابراهیم فرزند پیامبر اکرم (ص) در سال دهم هجری ؛تسلیت باد
نام: محمد بن عبد الله
در
تورات و برخى کتب آسمانى «احمد» نامیده شده است. آمنه، دختر وهب، مادر
حضرت محمد (ص) پیش از نامگذارىِ فرزندش توسط عبدالمطلب به محمّد، وى را
«احمد» نامیده بود.
کنیه: ابوالقاسم و ابوابراهیم.
القاب:
رسول اللّه، نبى اللّه، مصطفى، محمود، امین، امّى، خاتم، مزّمل، مدّثر،
نذیر، بشیر، مبین، کریم، نور، رحمت، نعمت، شاهد، مبشّر، منذر، مذکّر، یس،
طه و... .
منصب: آخرین پیامبر الهى، بنیانگذار حکومت اسلامى و نخستین معصوم در دین مبین اسلام.
تاریخ
ولادت: روز جمعه، هفدهم ربیع الاول عام الفیل برابر با سال 570 میلادى
(به روایت شیعه). بیشتر علماى اهل سنّت تولد آن حضرت را روز دوشنبه
دوازدهم ربیع الاول آن سال دانستهاند.
متن ذیل فرازهایی از بیانات حضرت آیه الله طهرانی می باشد، که پیرامون خصوصیات ماه رجب و اعمال آن و اعمال لیله الرغائب در مجالس شرح حدیث عنوان بصری ایراد گردیده است ، که به جهت اهمیت مطلب آنرا به صورت این مقاله خدمت عزیزان تقدیم می کنیم:
همان طوری که دأب و دِیدَن مرحوم آقا (حضرت علامه طهرانی)ـ رضوان الله علیه ـ بود قبل از ماه رجب ایشان یک مطالبی را میفرمودند. دوستانشان را جمع میکردند و راجع به اهتمام ماه رجب ایشان مطالبی را میفرمودند. آن چه را که من بدون توجّه به روایات و احادیثی که در فضیلت ماه رجب آمده است از تجربیّات شخصی خودم با مرحوم آقا ـ رضوان الله علیه ـ و سایر بزرگان به یاد دارم این است که در تمام ایّام سال ایشان به این ماه رجب از همۀ شهرها و ماهها اهتمام بیشتری داشتند. حتّی از ماه رمضان هم اهتمام این بزرگان به ماه رجب بیشتر بود و عبارت ایشان این بود که ماه رمضان برای عامّۀ مردم انفَع است و نَفع بیشتری دارد ولی ماه رجب برای خصوص سالکان الی الله این نفعش از ماه رمضان بیشتر است و تأثیراتی که در ماه رجب بر نفس وارد میشود آن تأثیرات، تأثیرات عمیقتریست، تأثیرات زیر بنایی تریست از آن چه که در سایر ایّام الله که شعبان و رمضان و یا فرض بکنید که در آن ذیالقعده به خصوص دهۀ اوّل ذیالحجّه که بسیار آن جَلوات و جَذبات خاصّی دارد در آن عُشر اوّل ذالحجّه، این ماه رجب از همۀ آنها مهمتر است و خود ایشان هم در ماه رجب یک تغییراتی داشتند، ایشان به طور کلّی در زندگیشان، در اعمال شخصی خودشان و توصیۀ به مراقبت بیشتری میکردند به رفقایشان و به دوستان و میفرمودند: ماه رجب ماه الهی است، در ماه خدا غیر خدا را نباید انسان داخل کند، مراقبهاش را در این ماه باید بیشتر کند، کلامش را در این ماه باید منضَبطتر قرار بدهد، هر حرفی را نزند، هر مطلبی را نگوید، حتّی مسائل عادی، حرفهای عادی، اینها در این ماه مضرّند. هر چه در این ماه حالت سکوت و حالت سکون و آرامش بیشتر باشد واردات بیشتر خواهد ملائکه در جایی که تشویش و اضطراب است نمیآیند، ملائکه در جای سکون و آرامش میآیند، ملائکه در جایی که دائماً محلّ جَوَلان فکر و تخیّلات و خیالات(است نمی آیند)...؛ این آن را گفت، آن آن را گفت، این به من این حرف را زد، چرا آن نسبت به من این فکر را کرد؟ من این جوابش را بدهم، با این اینجور صحبت کنم اینها به درد ماه رجب نمیخورد. اگر شخصی با این تصوّرات و تخیّلات داخل در ماه رجب بشود نصیبی نخواهد داشت. پس شرط اوّلی را که مرحوم آقا ذکر میفرمودند این است که انسان قلب خود را از هر چه که تا به حال با او بوده پاک کند و بدون این فایده ندارد، هیچ فایدهای ندارد. هر چه ذکر بگوید فایده ندارد، هر چه توجّه کند فایده ندارد، چرا؟ چون این توجّه و ذکر توجّه صوریست، توجّه عُمقی نیست، عُمق خراب است، عُمق در او تشویش است، عُمق در او هوا و هوس است، عُمق در او تکثّرات است، عُمق در او توغّل در کثرات است، فایده ندارد، فقط از یک صورت ظهور پیدا میکند و به همان صورت هم ختم میشود. پس بنابراین اوّلین کاری که سالک باید انجام بدهد این است که تصوّر کند در ماه رجب متولّد شده. بچّهای که تازه از مادر متولّد میشود دشمن دارد؟ هنوز کاری نکرده توی این دنیا، دشمن ندارد. آیا بچّهای که از مادر متولّد میشود کسی راجع به او حرف زده؟ کسی غیبتش را کرده؟ کسی فرض کنید که...؟ نه، تازه هنوز متولّد شده و نه دوستی پیدا کرده، نه دشمنی پیدا کرده، نه کسی را زده، نه به کسی بیاحترامی کرده، نه شخصی نسبت به او بیاحترامی کرده، هیچی هیچ گونه ارتباطی نداشته. انسان باید تصوّر کند که در ماه رجب متولّد شده و همچون بچّه که در قلب و در نفس او هیچ چیزی وجود ندارد. بچّه هیچ چیز نمیفهمد فقط گرسنهاش بشود صدایش در بیاید برای شیر خوردن همین، و الاّ هیچ چیز نمیفهمد حتّی مادرش را هم نمیفهمد دیگر. البتّه یک احساس خاصّی دارد امّا.... دیگر نه کینهای در بچّه است، نه بُغضی در بچّه هست، نه حَسدی در بچّه، نه حسابی هیچ چیزی نیست، فلهذا مرحوم آقا تعبیر میکردند بچّه تا چند ماه اصلاً فانی است، یعنی هیچ نوع تعلّق به کثرت در او نیست. اگر میخواهید نگاه به فنا کنید که در فنا چه خبر است. نگاه به بچّۀ شیرخوار کنید. کینه دارد؟ ابدا، نسبت به کی کینه دارد؟ حسد دارد؟ ابدا، بُغض دارد نسبت به کسی؟ ابدا، هر وقت گرسنه اش بشود گریه میکند، فقط همین. آدم فانی مگر غیر از این چیز دیگر است؟ نه در وجود او حقد است، نه حسد است، نه تعلّق به دنیاست، نه تعلّق به مادّه است، نه تعلّق به کثرات است، نه این را بگیرد، نه آن را بگیرد، نه نفعی الآن.... الآن فرض کنید که به یک بچّه بگویند: آقا! در فلان جا زلزله شد، خراب شد؛ اصلاً نمیفهمد میگوید: بابا من گرسنم است شیرم را بدهید بخورم بخوابم. این چیه؟ میگویند: آقا فلان کس نماینده شد، فلان کس چیز شد. میگوید: آقا شیر من را بدهید بخورم، اینها مال خودتان، مبارک خودتان باشد. فقط نیازش در ارتباط با مبدأ محفوظ است و بقیّه هیچ. آدم فانی فقط تعلّقش با مبدأ است و دیگر هیچ در نفس او نیست. منتهی فرق بین بچّه و بین فانی این است که بچّه وقتی که برمیگردد تازه برمیگردد توی کثرات یکی یکی هِی میآید سراغش، یکی یکی تعلّقات، فانی وقتی که بقا پیدا میکند دیگر همه را از دست داده. این فرق بین این دو و باید ما برگردیم به همان جا، به همان جایی که آمدیم.
ماه رجب ماه فناء فی الله است، ماه خداست، شهر الله است. پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: اَلرَّجَبُ شَهْرُ اللَهِ وَ شَعْبَانُ شَهْری وَ رَمَضَانُ شَهْرُ اُمّتَی. رجب ماه خداست، شعبان ماه من است که منظور ولایت است و رمضان ماه امّت من است، ماه عموم امّت من است. یعنی یک ارتباط خاصّی بین نفوس و بین پروردگار در ماه رمضان هست که ماه امّت است. ولی رجب شهر الله است، رجب، ماه، ماه خداست. اینکه دارد رجب ماه خداست یعنی یک حالت خاصّی در ماه رجب برقرار است که از آن حالت خاصّ، اهل الله فقط استفاده میکنند، نه هر کس دیگر. استفادههای دیگران ضعیف است. اهل الله هستند که این ماه را میتوانند درک کنند. یعنی جاذبههای مقام ربوبی و توحیدی و بارقههای توحیدی که سالک را زیر و رو میکند و تعلّق سالک را از همه چیز قطع میکند و او را فقط متوجّه به حقیقت توحید میکند و از همۀ آن تزئیلات و فروعات و رشتهها و تعلّقات و ارتباطات میبُرد، آن در ماه رجب است. حتّی ماه رمضان هم این کار را انجام نمیدهد. ماه رمضان ماه رحمت است، ماه برکت است، ماه انبساط است، ماه غُفران است، همه را خدا میبخشد. آن عمل زیر بنایی مال ماه رجب است. به درد سالک بخشیدن گناه نمیخورد، بخشیدن گناه این یک چیزیست که ما اوّل چیزیست که انتظارش را داریم از ائمّه و از شُفعاء که بیایند شفاعت بکنند. آنچه که به درد سالک میخورد حالت انبساط و اینها نیست، آنچه که به درد سالک میخورد حالت بهجت نیست، نه این که اینها بد است، اینها خیلی خوب است گیر کسی هم نمیآید، خیال نکنید ولی آنچه که بدرد آن سالک واقعی که رِندی که همه چیز را میخواهد در راه خدا ببازد و از همه چیز بگذرد و ژولیده و سر و پا برهنه فقط در حریم او بیاید دیگر در آنجا بخشش گناه و انبساط و بَهجت و اینها نیست آن یک آتشی را میخواهد که بزند به وجودش و او را خاکستر کند این بدرد سالک میخورد و این توی ماه رجب است. لذا میگویند رجب شهر الله است برای این که انسان آماده بشود برای ماه رجب اوّل چیزی را که مرحوم آقا دستور میدادند اشتداد مراقبه بود. سالک باید مراقبهاش را زیاد کند، سکوتش را زیاد کند، ارتباطش را با افراد به حداقل مراوده و معاشرت برساند، با هر کسی صحبت نکند، نفوسی که گناه کار هستند در ارتباط با انسان اثر میگذارند، هر کدام یک اثری میگذارند خواهی نخواهی. رفتن هر جا و دیدن هر کس این برای انسان صحیح نیست. به عکس، زیارت مرضی، عیادت مرضی، رسیدگی به امور بیماران این سرعت میبخشد به حال انسان؛ صلۀ رحم سرعت میبخشد؛ اگر بین دو نفر نقاری است انسان آن نقار را برطرف کند این اثر بسیار عجیبی دارد، بسیار اثر عجیبی دارد. بارها میفرمودند ایشان اگر شخصی اصلاح ذات البین را بکند، ممکن است بعضی از درهائی که به روی او بسته شده به واسطۀ این باز بشود، خیلی اثر عجیبی دارد، اصلاح ذاتالبین. اصلاح ذاتالبین یعنی انسان شیطان را از بین دو نفر بیرون کند و خدا را بیاورد جایش دیگر، این معنا معنای اصلاح ذات البین. خیلی ایشان تأکید داشتند روی این مسأله، مسألۀ مراقبه به اصطلاح در ماه رجب. و روایاتی که در این زمینه هست روایات زیاد است در اینجا یکی دو تا روایت را من عرض میکنماعمال عید سعید غدیر خم در باب عید غدیر آمده است: روز عید غدیر عظیم ترین عیدهاست و نامش در آسمان روز عهد معهود و در زمین روز میثاق است.
پیامبر
اکرم (ص) فرمودند: روز غدیر خم برترین عید امت من است. روز عید غدیر عید
الله الاکبر و عید آل محمّد(صلی الله علیه و آله) است و در روایتی از امام
صادق(ع) آمده است که از آنجناب پرسیده شد آیا مسلمانان را غیر از جمعه و
فطر و قربان عیدی هست؟ فرمودند: آری. عیدی هست که حرمتش از همۀ اعیاد
بیشتر است. راوی گفت: کدام عید است؟
حضرت فرمودند: روزی است که
پیامبر(صی الله علیه و آله) امیر المومنین علی(علیه السلام) را به جانشینی
خود نصب فرمود و اعلام کرد: هر که من مولا و آقای اویم، پس علی مولا و آقا
و پیشوای اوست و آن روز هیجدهم ذی الحجه است. راوی گفت: در آن روز چه کار
باید انجام داد: فرمود: باید روزه بدارید و عبادت کنید و محمد و آل
محمد(صی الله علیه و آله) را یاد کنید و بر ایشان صلوات فرستید. رسول
خدا(ص)، علی(علیه السلام) را وصیّت کرد که این روز را عید گرداند و هر
پیامبری به جانشین خویش وصیّت می کرد این روز را عید گرداند.
و در
حدیثی از امام رضا(علیه السلام) خطاب به ابن ابی نصر بزنطی آ مده است که
فرمود: ای پسر ابی نصر! هر کجا که باشی بکوش روز عید غدیر نزد قبر مطهّر
حضرت امیر المومنین حاضر شوی. به درستی که خداوند می آمرزد در این روز از
هر مرد و زن مومن گناه شصت سال ایشان را؛ و از آتش دوزخ آزاد می کند دو
برابر آنچه که در شبهای قدر و فطر و ماه رمضان آزاد کرده است و پرداخت یک
درهم در این روز به برادران مومن برابر با هزار درهم در اوقات دیگر است؛ و
در این روز به برادران مومن خود نیکی و احسان کن و هر مرد و زن مومن را
شاد گردان.
به خدا سوگند اگر مردم فضیلت این روز را چنان که باید
بدانند، هر آینه فرشتگان با ایشان هر روز ده مرتبه مصافحه کنند. شب عید
غدیر، شب با شرافتی است که دوازده رکعت نماز به یک سلام به کیفیتی مخصوص
برای آن نقل شده است. برای این روز شریف اعمال زیادی وارد شده که ما به
اختصار به بعضی از این اعمال اشاره می کنیم. (جهت تفصیل بیشتر به کتاب
شریف مفاتیح الجنان مراجعه شود.)
1- روزه که کفاره شصت سال گناه
است و برابر است با روزه عمر دنیا و معادل است با صد حجّ و صد عمره حضرت
امام صادق (علیه السلام) فرمود که این روز را روزه بدارید و عبادت کنید و
محمد و آل محمد علیهم السلام را یاد کنید و بر ایشان صلوات بفرستید.
2- غسل کردن.
3- زیارت حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)، زیارت امین الله، زیارات جامعه مطلقه
4- خواندن دعای ندبه.
5-
خواندن دو رکعت نماز که بهتر است نزدیکی های غروب باشد چون در همان زمان
بوده که حضرت رسول اکرم (ص) ، امام علی (ع) را به خلافت و امامت مردم
منصوب فرمود. یک مرتبه سوره مبارکه حمد، ده مرتبه سوره مبارکه توحید، ده
مرتبه سوره مبارکه قدر و ده مرتبه آیة الکرسی بخواند که برابر با صد هزار
حج و صد هزار عمره و حوائج دنیا و آخرت او را به آسانی برآورده نماید به
سجده رود و صد مرتبه شکر خدا کند. بعد از اتمام نماز بهتر است این
دعا(آیه) را بخواند:
سَمِعْنا رَبَّنا اِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً .....(سوره آل عمران193)
6-
چون مؤمنی را ملاقات کند، این تهنیت را بگوید: «الحمد الله الذی جعلنا من
المتمسّکین بولایه امیر المومنین و الائمه المعصومین علیهم السلام.» و
برای این امور فضیلت بسیاری ذکر شده است: پوشیدن لباسهای نیکو - زینت کردن
- استعمال بوی خوش - شادی کردن و شاد نمودن شیعیان امیر المومنین - گذشت
از تقصیر شیعیان - برآوردن حاجت آنان - صله رحم - اطعام اهل ایمان - شکر و
سپاس به خاطر نعمت بزرگ ولایت و...
ماه رجب و ماه شعبان و ماه رمضان شرافت زیادی دارند و در فضیلت آنها روایات بسیاری وارد شده است. از حضرت رسول (صلى الله علیه و آله) روایت شده که: ماه رجب ماه بزرگ خدا است و ماهى در حرمت و فضیلت به آن نمىرسد و جنگیدن با کافران در این ماه حرام است و رجب ماه خدا است و شعبان ماه من است و ماه رمضان ماه امت من است کسى که یک روز از ماه رجب را روزه بگیرد، موجب خشنودى خدای بزرگ میگردد و غضب الهى از او دور می گردد و درى از درهاى جهنم بر روى او بسته گردد.
از حضرت موسى بن جعفر(علیهماالسلام) روایت شده است که: هر کس یک روز از ماه رجب را روزه بگیرد، آتش جهنم یک سال، از او دور شود و هر کس سه روز از آن را روزه بگیرد بهشت بر او واجب می گردد.
و همچنین فرمود که: رجب نام نهرى است در بهشت که از شیر سفیدتر و از عسل شیرینتر است. هر کس یک روز از رجب را روزه بگیرد البته از آن نهر بیاشامد.از امام صادق(علیه السلام) روایت است که حضرت رسول اکرم( صلى الله علیه و آله) فرمود که: ماه رجب ماه استغفار امت من است پس در این ماه بسیار طلب آمرزش کنید که خدا آمرزنده و مهربان است و رجب را "أصب" مىگویند زیرا که رحمت خدا در این ماه بر امت من بسیار ریخته مىشود پس بسیار بگوئید: «أَسْتَغْفِرُ اللهَ وَ أَسْأَلُهُ التَّوْبَةَ».
ابن بابویه از سالم روایت کرده است که گفت: در اواخر ماه رجب که چند روز از آن مانده بود، خدمت امام صادق(علیه السلام)رسیدم. وقتی نظر مبارک آن حضرت بر من افتاد فرمود که آیا در این ماه روزه گرفتهاى؟ گفتم نه والله اى فرزند رسول خدا. فرمود که آنقدر ثواب از تو فوت شده است که قدر آن را به غیر از خدا کسى نمىداند به درستى که این ماهى است که خدا آن را بر ماههاى دیگر فضیلت داده و حرمت آن را عظیم نموده و گرامی داشتن روزه دار را در این ماه بر خود واجب گردانیده است.
پس گفتم یابن رسول الله اگر در باقیمانده این ماه روزه بدارم آیا به بعضى از ثواب روزهداران آن نائل مىگردم؟ فرمود: اى سالم هر کس یک روز از آخر این ماه را روزه بدارد خدا او را ایمن گرداند از شدت سکرات مرگ و از هول بعد از مرگ و از عذاب قبر و هر کس دو روز از آخر این ماه را روزه بگیرد از صراط به آسانى بگذرد و هر کس سه روز از آخر این ماه را روزه بگیرد ایمن گردد از ترس بزرگ روز قیامت و از شدتها و هولهاى آن روز و برات بیزارى از آتش جهنم به او عطا کنند. و بدان که براى روزه ماه رجب فضیلت بسیار وارد شده است و روایت شده که اگر شخصی قادر بر آن نباشد هر روز صد مرتبه این تسبیحات را بخواند تا ثواب روزه آن را دریابد: سُبْحَانَ الْإِلَهِ الْجَلِیلِ سُبْحَانَ مَنْ لا یَنْبَغِى التَّسْبِیحُ إِلا لَهُ سُبْحَانَ الْأَعَزِّ الْأَکْرَمِ سُبْحَانَ مَنْ لَبِسَ الْعِزََّ وَ هُوَ لَهُ أَهْلٌ .
اینها اعمالی است که انجام دادن آنها متعلق به همه ماه است و اختصاصى به روز معینی ندارد و آن چند مورد است :
1- در تمام ایام ماه رجب دعای ذیل را که روایت شده امام زین العابدین(علیه السلام) در حجر در غره خواندند، خوانده شود:
"یَا مَنْ یَمْلِکُ حَوَائِجَ السَّائِلِینَ وَ یَعْلَمُ ضَمِیرَ الصَّامِتِینَ لِکُلِّ مَسْأَلَةٍ مِنْکَ سَمْعٌ حَاضِرٌ وَ جَوَابٌ عَتِیدٌ اللَّهُمَّ وَ مَوَاعِیدُکَ الصَّادِقَةُ وَ أَیَادِیکَ الْفَاضِلَةُ وَ رَحْمَتُکَ الْوَاسِعَةُ فَأَسْأَلُکَ أَنْ تُصَلِّىَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَقْضِىَ حَوَائِجِى لِلدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَىْءٍ قَدِیرٌ ."
2- دعایی را که از امام صادق(علیه السلام) روایت شده، خوانده شود:
«خَابَ الْوَافِدُونَ عَلَى غَیْرِکَ وَ خَسِرَ الْمُتَعَرِّضُونَ إِلا لَکَ وَ ضَاعَ الْمُلِمُّونَ إِلا بِکَ وَ أَجْدَبَ الْمُنْتَجِعُونَ إِلا مَنِ انْتَجَعَ فَضْلَکَ بَابُکَ مَفْتُوحٌ لِلرَّاغِبِینَ وَ خَیْرُکَ مَبْذُولٌ لِلطَّالِبِینَ وَ فَضْلُکَ مُبَاحٌ لِلسَّائِلِینَ وَ نَیْلُکَ مُتَاحٌ لِلْآمِلِینَ وَ رِزْقُکَ مَبْسُوطٌ لِمَنْ عَصَاکَ وَ حِلْمُکَ مُعْتَرِضٌ لِمَنْ نَاوَاکَ عَادَتُکَ الْإِحْسَانُ إِلَى الْمُسِیئِینَ وَ سَبِیلُکَ الْإِبْقَاءُ عَلَى الْمُعْتَدِینَ اللَّهُمَّ فَاهْدِنِى هُدَى الْمُهْتَدِینَ وَ ارْزُقْنِى اجْتِهَادَ الْمُجْتَهِدِینَ وَلا تَجْعَلْنِى مِنَ الْغَافِلِینَ الْمُبْعَدِینَ وَ اغْفِرْ لِى یَوْمَ الدِّینِ .»
3- از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که در ماه رجب این خوانده شود:
«اللَّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ صَبْرَ الشَّاکِرِینَ لَکَ وَ عَمَلَ الْخَائِفِینَ مِنْکَ وَ یَقِینَ الْعَابِدِینَ لَکَ اللَّهُمَّ أَنْتَ الْعَلِىُّ الْعَظِیمُ وَ أَنَا عَبْدُکَ الْبَائِسُ الْفَقِیرُ أَنْتَ الْغَنِىُّ الْحَمِیدُ وَ أَنَا الْعَبْدُ الذَّلِیلُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ امْنُنْ بِغِنَاکَ عَلَى فَقْرِى وَ بِحِلْمِکَ عَلَى جَهْلِى وَ بِقُوَّتِکَ عَلَى ضَعْفِى یَا قَوِىُّ یَا عَزِیزُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْأَوْصِیَاءِ الْمَرْضِیِّینَ وَ اکْفِنِى مَا أَهَمَّنِى مِنْ أَمْرِ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.»
قابل توجه است که ادعیه دیگری نیز برای این ماه عزیز ذکر شده است که میتوانید به مفاتیح الجنان مبحث اعمال ماه رجب رجوع نمایید .
4- از حضرت رسول اکرم(صلى الله علیه و آله) روایت شده که: هر کس در ماه رجب صد مرتبه بگوید: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِى لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ» و آن را به صدقه ختم فرماید حق تعالى براى او به رحمت و مغفرت و کسى که چهار صد مرتبه بگوید بنویسد براى او اجر صد شهید عطا فرماید.
5- از نبی مکرم اسلام روایت است: کسى که در ماه رجب هزار مرتبه "لا إِلَهَ إِلا اللهُ" بگوید خداوند عز و جل براى او صد هزار حسنه عطا کند و براى او صد شهر در بهشت بنا فرماید .
6- روایت است کسى که در رجب در صبح هفتاد مرتبه و در شب نیز هفتاد مرتبه بگوید: "أَسْتَغْفِرُ اللهَ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ" و پس از اتمام ذکر، دستها را بلند کند و بگوید: "اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِى وَ تُبْ عَلَىَّ" اگر در ماه رجب بمیرد خدا از او راضى باشد و به برکت ماه رجب، آتش او را مس نکند .
7- در کل این ماه هزار مرتبه ذکر: أَسْتَغْفِرُ اللهَ ذَا الْجَلالِ وَ الْإِکْرَامِ مِنْ جَمِیعِ الذُّنُوبِ وَ الْآثَامِ " گفته شود؛ تا خداوند رحمان او را بیامرزد .
8- سید بن طاووس در اقبال از حضرت رسول اکرم(صلى الله علیه و آله) فضیلت بسیاری براى خواندن سوره قل هو الله أحد نقل کرده است که ده هزار مرتبه یا هزار مرتبه یا صد مرتبه در این ماه تلاوت شود. و نیز روایت کرده که هر کس در روز جمعه ماه رجب صد مرتبه سوره قل هو الله أحد را بخواند براى او در قیامت نورى شود که او را به بهشت بکشاند.
9- سید بن طاووس از حضرت رسول اکرم(صلى الله علیه و آله) روایت کرده که: هر کس در روز جمعه ماه رجب، مابین نماز ظهر و عصر، چهار رکعت نماز بگزارد و در هر رکعت حمد یک مرتبه و آیة الکرسى هفت مرتبه و قل هو الله أحد پنج مرتبه بخواند، و سپس ده مرتبه بگوید: «أَسْتَغْفِرُ اللهَ الَّذِى لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَ أَسْأَلُهُ التَّوْبَةَ» حق تعالى براى او از روزى که این نماز را گزارده تا روزى که بمیرد هر روز هزار حسنه به او عطا فرماید، و او را به هر آیهای که خوانده شهرى در بهشت از یاقوت سرخ و به هر حرفى قصرى در بهشت از دُرّ سفید دهد و تزویج فرماید او را حورالعین و از او راضى شود .
10- سه روز از این ماه را که پنجشنبه و جمعه و شنبه باشد روزه گرفته شود. زیرا که روایت شده هر کس در یکى از ماههاى حرام، این سه روز را روزه بدارد حق تعالى براى او ثواب نهصد سال عبادت بنویسد.
11- از حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) روایت شده است که: هر کس در یک شب از شبهاى ماه رجب ده رکعت نماز به این نحو که در هر رکعت حمد و قل یا ایها الکافرون یک مرتبه و توحید سه مرتبه بخواند، خداوند گناهان او را میآمرزد.
اعمال شب و روز اول ماه رجب
شب اول
این شب، شب شریفى است و در آن چند عمل وارد شده است .
1- وقتی هلال ماه دیده شد فرد بگوید:
اللَّهُمَّ أَهِلَّهُ عَلَیْنَا بِالْأَمْنِ وَ الْإِیمَانِ وَ السَّلامَةِ وَ الْإِسْلامِ رَبِّى وَ رَبُّکَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ.
و از حضرت رسول صلى الله علیه و آله منقول است که چون هلال رجب را مىدید مىگفت: اللَّهُمَّ بَارِکْ لَنَا فِى رَجَبٍ وَ شَعْبَانَ وَ بَلِّغْنَا شَهْرَ رَمَضَانَ وَ أَعِنَّا عَلَى الصِّیَامِ وَ الْقِیَامِ وَ حِفْظِ اللِّسَانِ وَ غَضِّ الْبَصَرِ وَلا تَجْعَلْ حَظَّنَا مِنْهُ الْجُوعَ وَ الْعَطَشَ.
2- غسل.
حضرت رسول اکرم(صلى الله علیه و آله) فرمودهاند: هر کس ماه رجب را درک کند و اول و وسط و آخر آن ماه را غسل نماید، از گناهان خود پاک میشود مانند روزى که از مادر متولد شده است.
3- زیارت امام حسین علیه السلام .
4- بعد از نماز مغرب بیست رکعت، یعنی 10 تا دو رکعتی نماز گزارده شود. تا خود، اهل، مال و اولادش محفوظ بماند و از عذاب قبر در پناه باشد.
5- بعد از نماز عشاء دو رکعت نماز گزارده شود بدین نحو:
در رکعت اول حمد و ألم نشرح یک مرتبه و توحید سه مرتبه و در رکعت دوم حمد و ألم نشرح و توحید و معوذتین خوانده شود و پس از سلام، سى مرتبه لا إِلَهَ إِلا اللهُ بگوید و سى مرتبه صلوات بفرستد تا حق تعالى گناهان او را بیامرزد مانند روزى که از مادر متولد شده است.
این روز، روز شریفى است و برای آن چند عمل ذکر شده است:
1- روزه .
روایت شده که حضرت نوح (علیه السلام) در این روز به کشتى سوار شد و به کسانى که همراه او بودند امر فرمود روزه بگیرند که هر کس این روز را روزه بگیرد، آتش جهنم یک سال از او دور شود .
2- غسل .
3- زیارت امام حسین علیه السلام.
از امام جعفر صادق(علیه السلام) روایت شده است که: هر کس امام حسین (علیه السلام) را در روز اول رجب زیارت کند، خداوند او را بیامرزد. البته قابل ذکر است که زیارت از راه دور هم مورد قبول است ان شاء الله.
التماس دعا
برگرفته از مفاتیح الجنان
پیامک ( اس ام اس ) شهادت حضرت علی (ع) |
![]() |
۱۸ شهریور ۱۳۸۸ | |
در برج ولامهر جهان تاب علی(ع) است در شهر علوم نبی باب علی(ع) است از اول خلقت بشر تا امروز مظلوم ترین شهید محراب علی(ع) است **** با آنکه امید همه هستی تو علی(ع) بر عرش خدا قائمه هستی تو علی(ع) آنقدر غریبی که خدا می داند مظلوم تر از فاطمه(س) هستی تو علی(ع) **** بی علی دنیا ندارد اعتبار وای بر ما وای بر این روزگار **** امشب این دل یاد مولا می کند لیلة القـدر است و احیا می کند بشنو ای گـوش دلها بی صدا نغمه ی فـزت و رب الکعبه را **** امشب سر مهربان نخلی خم شد در کیسه نان به جای خرما غم شد در خانه ی دور بیوه ای شیون کرد همبازی کودک یتیمی گم شد **** ای کاش علی شویم و عالی باشیم هم سفره کاسه سفالی باشیم چون سکه به دست کودکی برق زنیم نان آور سفره های خالی باشی **** خورشید چراغکی ز رخساره علی ست مه نقطه کوچکی ز پرگار علی ست هرکس که فرستد به محمد(ص) صلوات همسایه دیوار به دیوار علی ست )شهادت مولا علی را تسلیت عرض می کنم ( **** دل را ز شرار عشق سوزاند علی(ع) یک عمر غریب شهر خود ماند علی(ع) وقتی که شکافت فرق او در محراب گفتند مگر نماز می خواند علی(ع) **** محراب کوفه امشب در موج خون نشسته یا عرش کبریا را سقف و ستون شکسته سجاده گشته رنگین از خون سرور دین یا خاتم النبیین، یا خاتم النبیین از تیغ کینه امشب فرقی دو نیم گردید رفت آن یتیم پرور، عالم یتیم گردید **** دانی زچه رو دیده ما میگرید در ماتم شاه اولیا می گرید تنها ز غمش اهل زمین گریان نیست عیسی بفلک از این عزا میگرید شد کشته بمحراب عبادت حیدر هر دیده بحال مرتضی می گرید بـا گفتن "قد قتل" ز جبریل امین در خلد برین خیر نساء میگرید **** به شهر کوفه در محراب طاعت علی شد کشته در حال عبادت ز پـور ملجم مردود کافر بخون شد غوطه ور ساقی کوثر --- اَللهُمّ الْعَن قتَلهَ اَمیرالمؤمنین **** بیا ای دوست تا باهم بسوزیم چو شمع محفل ماتم بسوزیم من و تو سوگوار یک عزیزیم بیا تا هردو در یک غم بسوزیم بیا چون شمع و چون پروانه باشیم به گرد هم بررای هم بسوزیم بیا با محرمان دمساز گردیم چرا از طعن نامحرم بسوزیم چو می خواهی در ان عالم نسوزی همان بهتر در این عالم بسوزیم به خورشید محبت ره توان برد اگر یک صبح چون شبنم بسوزیم چو می باید بسوزد سینه بگذار بیاد عترت خاتم بسوزیم کمال سوختن عشق علی است مبادادر عزایش کم بسوزیم نسوزد آفتاب حشر مارا اگر از داغ او یکدم بسوزیم (محمد)باز از سوز جگر گفت بیا ای دوست تا باهم بسوزیم **** دست حق حیدر کرار علی شیر حق حجت دادار علی مخزن و معدن اسرار علی سید و سرور و سالار علی جان به قربان جمالت مولا کی رسم من به وصالت مولا چه بگویم که جه ها کرد عدو آتش کینه به پا کرد عدو ای خدا شیعه دلش محزون است از غم عشق علی مجنون است این همان ماتم عظمی باشد سحر آخر مولا باشد میزبان زینب کبری باشد او نوازش گر بابا باشد زیر لب زمزمه دارد زینب که دگر آخر کار است امشب تا علی گشت برون از خانه عالمی شد ز غمش غمخانه شد علی شمع و همه پروانه خیل مرغان ز پی اش مستانه می سرودند به صد آه و نوا مرو امشب تو مسجد مولا مسجد کوفه پر از غوغا شد گوئیا روز جزا بر پا شد سند قتل علی امضاء شد پر ز اندوه دل زهرا شد تا که آمد ز شهادت خبرش بست تکبیر نماز سحرش حیدر از تیغ جفا شد بیتاب رفت از هوش میان محراب رنگ خورشید علی شد مهتاب چهره اش در یم خون گشت خضاب ضربه تیغ اگر کاری بود ذکر مولا به لبش جاری بود **** آیا سحری به رنگ خون دیدی تو محراب و تو منبری چنین دیدی تو خون بر در و دیوار و جماعت سر و رو فرقی که به سجده لاله گون دیدی تو آن زاده کعبه و امین حرمین افتاده میان خاک و خون دیدی تو آن کس که ستیز خیبر و بدر و احد چون شیر بغرید چنین دیدی تو ایا تو درون ظلمت شام سیاه نان اور کودک یتیم دیدی تو آیا دل پرز خون و گریان چشمی از جور زمانه و زمان دیدی تو او زخم تن و زبان که در طول زمان با جان به خرید و دم نزد دیدی تو آیا زمیان مردم کوفه و شام مظلوم تر از علی کسی دیدی تو **** به جز از علی (ع) که گوید به پسر که قاتل من چو اسیر توست اکنون، به اسیر کن مدارا **** امشب، شب ناله در فراق پدری مهربان است که غیر از چاه و نخل و ماه، کسی گریهاش را ندیده بود. پدری دلسوز که با آه همه کودکان یتیم، شریک بود و غصههای همه را بر جان خود هموار میکرد، ولی کسی از غربت او و دردهای دلش، با خاری در چشم و استخوانی در گلو، خبر نداشت. **** به نماز بست قامت که نهد به عرش پا را به خدا علی نبیند به نماز جز خدا را به نماز آخرینش چه گذشت من ندانم که ندای دعوت آمد شه ملک لافتی را همه اهل بیت عصمت زسرا برون دویدند ابتا و واعلیا بنمود پر فضا را **** طبیبا وامکن زخم سرم را مسوزان قلب زینب دخترم را ببند آنگونه زخمم را که در قبر نبیند فاطمه زخم سرم را در و دیوار مسجد هستشاهد که من گفتم اذان آخرم را وداع زندگی را گفتم آنروز که زد در کوچه قنفذ همسرم را **** امام علی(ع)، بی کرانهترین شکوه خلقت است که تا ابد، تلألؤ نورش روشنایی بخش هستی است. **** بگشا به سرا پرده جان باب علی را سرمشق خود ای دل بکن آداب علی را تا رتبه این مظهر حق رابشناسی بشمار یکایک همه القاب علی را فرمان خدا بود که در مسجد احمد درها همه بستند، مگر باب علی را زیرا که علی، خانه یکی شد شب میلاد خود بیت خدا دان، دل حقیاب علی را دنیای دنی، جای کسی همچو علی نیست آغشت به خون، روی جهانتاب علی را تا رد نکند خالق او، خواهش اورا ز آن رنگ شهادت زده، محراب علی را **** تیغ بر فرق عدالت زده و خندیدند خون به ابعاد غریبی علی پاشیدند زاغها از دل شب کنده و بر روز زدند روز و شب، گوشه محراب به هم پیچیدند زخم بر سلسله باور و ایمان افتاد همه افلاک از این زخم به خود لرزیدند شب پر از رخوت نامردی مردم گردید آسمان، ماه، ستاره، همگی خوابیدند صبح، امّا دو سه تا کاسه شیر آوردند کودکانی که علی را همه شب میدیدند هق هق چاه شناور شده در گریه نخل همه از هم فقط از درد علی پرسیدند *** دعا بدون علی قابل اجابت نیست که مهر اصل اجابت به هر دعاست علی(ع) بزن تو دست توسل به دامن مولا که در جامعه را بهترین دواست علی(ع) |
میلاد با سعادت مولود کعبه مولی الموحدین ،امیرالمومنین، امام علی (ع) محضر امام عصر و الزمان، امام الانس و الجان حجت ابن الحسن العسکری حضرت مهدی عجل الله تعالی فرج و تمام عاشقان حضرت تبریک وتهنیت باد.
از کعبه حق بانگ جلی می آید
آوای خوش لم یزلی می آید
بشنو که سروش وحی حق می گوید
آغوش گشایید علی می آید
کعبه مانند صدف در دل خود گوهر داشت
گوهری زینت هستی چونان حیدر داشت
یک پیاله ز می اش مست کند عــــالم را
آنکــه اندر قدحش باده ای از کوثر داشت
برخیز که قدسیان جوابت بدهند
وز کوثر معرفت شرابت بدهند
چون ماه رجب باشدو اعیاد علی
این روز دعای مستجابت بدهند
قرآن جز از مدح علی آیه ندارد
این صدف جز این دُر گرانمایه ندارد
رفتم زیر سایه لطفش بنشینم
دیدم علی نور بود سایه ندارد
دل را ز علی اگر بگیرم چه کنم
بی مهر علی اگر بمیرم چه کنم
فردا که کسی را به کسی کاری نیست
دامان علی اگر نگیرم چه کنم
نازد به خودش خدا که حیدر دارد
دریای فضائلی مطهر دارد
همتای علی نخواهد آمد والله
صد بار اگر کعبه ترک بردارد
علی علیه السلام و زیبائی ها:
زیباترین ولادت: تنها کسی که در داخل خانه خدا بدنیا آمد، اوست.
زیباترین نام: بنا بر روایات متعدد، نام علی مشتق از نام خداست.
زیباترین معلم: علی تربیت شده دست پیامبر (ص) بود.
زیباترین سخنان: به تعبیر بسیاری از بزرگان، نهج البلاغه برادر قرآن کریم است
سال ولادت :
دهمین ثمره باغ ولایت ودوازدهمین نهال خعصمت وطهارت ونخستین فرزند برومند پیشوای نهم در سال 212 هجری در یکی از محلات مدینه شهر نورانی پیامبر بزرگوار اسلام در محلی که موسوم به « صریا» بود دیده بر جهان گشود وبه زیباترین نامی مه در خاندان رسالت سابقه دیرین وخوش خاطره ای داشت موسوم گردید ؛ پدر ارجمندش برای وی نام « علی » را برگزید .
او که همانند جد بزرگوارش مأ موریت دفاع از اسلام واحیای حقوق مسلمانان را از جانب پروردگار عالم بعهده داشت همان کنیه ی جدش را بر خویشتن انتخاب کرد وبه ابوالحسن موسوم گردید .
لقب ابن رضا درخشان ترین عنوان وشهرت او ودیگر پیشوایان معصوم بعدی بود که آنروزها همچون ستاره درخشان در میان دهها القاب دیگر بر تارک وی می درخشید . از دیگر القاب آن حضرت می توان هادی ، ناصح ، عالم ، فقیه ، امین ، عسگری ، دلیل ، فاتح ، نقی و مرتضی را نام برد چنانچه امروز بیشتر دوستداران وشیعیان او را با لقب مشهور « هادی » میشناسند .
آن حضرت تحت تربیتهای الهی ومعنوی پدر ، هفت سال واندی زندگی کرد وبعد از وفات پدر درخشان ترین وشامخ ترین چهره ی اسلام بود که مشکلات فقهی وعلمی جهان اسلام را با دانش وبینش خود حل وفصل می نمود .
مادر :
مادر عزیز ومهربانش ، بانوی با فضیلت وتقوی ودانشمدندی یود در نهایت فداکاری ودلسوزی که یکی از بانوان صالح ودرستکار شایسته ی روزگار خود محسوب می گشت بحدی که خود امام 0ع) درباره ی او چنین میفرماید :
« مادرم عارف وآشنا به مقام امامت وولایت بود . او با عنایت ولطف پروردگار اهل رحمت وبهشت است . هرگز فریب شیطان ومکر و کید تجاوزکار وستکگر را بخود ندید واز نظر رتبه ومقام کمتر از مادر انبیاء ومردان شایسته ی الهی نبود ...» .
نام گرامی وی « سمانه » معروف به سیده وصاحب کنیه « ام الفضل مقربیه » از شاهزادگان رومی بود که به اسارت لشکر مسلمانان در آمده بود وبه عنوان « ام ولد » آزاد گردید وافتخارهمسری امام را پیدا نمود او یکی از آشنایان حقیقی به مقام ولایت کبری واز مدافعین سرسخت زعامت وخلافت الهی بود .
تعیین امامت آن حضرت :
پیشوای نهم جز علی وموسی فرزند دیگری نداشت واز آنجا که میان علی وموسی در دانش وتقوی وپرهیزکاری وفضایل معنوی از وجود تا عدم واز زمین تا آسمان فاصله وجود داشت برای هیچ انسانی این شبهه پدید نمی آمد که او پیشوائی رقیب امام هادی (ع) گردد بخصوص که بارها حضرت هادی از طرف پدر عالیقدرش امام جواد (ع9 تصریحاً به امامت تعیین گردیده بود .
در مرگ پدر :
هشت سال از عمر شریفش نگذشته بود که غبار یتیمی بر چهره اش نشست در سال 220 هجری در آخر ماه ذیقعده پدر بزرگوار وجوان خود را از دست داد ؛ پدری که نمونه بارز علم وتقوی وفضیلت وشجاعت مظهر مبارزه با ظلم وستم وپناه درماندگان وبیچارگان بود .
مدت عمر وزندگی اش از نظر زمان بسیار محدود بود چون فقط 25 سال در این جهان زندگی کرد که هفت سال وچند ماه دوران پدر ئهفده سال بعدی از وی دوران امامت وپیشوایی او بود که دخترش ام فضل را به عقد ازدواج او درآورد سپس دوران حکومت معتصم را دید که در اوایل حکومت او بود که امام جواد در بغداد به شهادت رسید و در کنار قبر جد بزرگوارش امام موسی بن جعفر (ع) مدفون گردید وامروز به نام کاظمین معروف ومشهور است .
سالهای امامت :
سالهای امامت آن حضرت مصادف بوده است با قسمتی از خلافت معتصم و تمام خلافت متوکل و منتصر و مستعین و در زمان خلافت المعتز بالله وفات یافتند
امام هادی (ع) در مدینه اقامت داشتند تا اینکه متوکل در سال 232 ق به خلافت رسید. چنانکه در تواریخ مذکور است متوکل به حضرت امیر (ع) و اهل بیت کینه شدیدی داشت و کسانی که دور و بر او بودند به بغض و عداوت با آل علی شهرت داشتند و از جمله آنها عبد الله بن محمد بن داود هاشمی معروف به «ابن اترجه» بود
متوکل از امام جهت مسافرت به بغداد دعوت نمود و یحیی بن هرثمه را مأمور این کار کرد ، هرثمه آن حضرت را در سال 233 ق به سامرا برد
رفتار متوکل با امام به ظاهر محترمانه بود ولی پیوسته او را تحت نظر داشت و گاهی به حبس، توقیف و یا جستجوی منزل آن حضرت امر میکرد .
آثار آن حضرت
1 ) رساله ای در رد اهل جبر و تفویض و اثبات عدالت و منزلت بین المنزلتین .
2 ) مجموعه پاسخهایی که به پرسشهای یحیی بن اکثم قاضی القضات بغداد داده اند .
3 ) مجموعه ای از احکام دین که ابن شهر آشوب در مناقب از خیبری و حمیری و از کتاب مکاتبات الرجال از عسکریین نقل کرده است .
زیارت در کلام امام هادی(ع)
زیارت انسانهای وارسته,موجب بقا و استمرار حیات علمی و معنوی آنان می گردد, آنچنان که در حدیتی از پیامبر اکرم (ص)1 اتر زیارت امامان و پیامبران بعد از مرگ همسان اتر زیارت ایشان در حیات است و همان آتار و سازندگی را برای انسان دارد.
یکی از برترین زیارات ائمه (ع) که با فقرات بلندش به اوج وجود ائمه اطهار وبلندای هستی آنان نظر دارد و زمینه معرفت و عرفان کاملتر انسان را فراهم می سازد, زیارت جامعه کبیره است که امام علی النقی(ع) آن را به شاگرد خویش2 آموخته است که در فصاحت و بلاغت احسن و اکمل زیارات است.
این منشور بلند,هر چند که در لباس شرح فضایل و کمالات انسانهای کامل و خلفای برجسته الهی بیان شده است, لیکن معارف عمیق توحیدی آن اساس شرک را بر می کند و وجود انسان را از حقیقت و نور ولایت و معرفت سیراب می کند.
امام هادی (ع) در این زیارت ائمه اطهار (ع) را با جلوه های گوناگون معرفی کرده تا زائر از دریچه های مختلف, ایشان را الگو و اسوه خویش قرار دهد و بر تعالی خود همت گمارد. زیارت جامعه در مقام امامت جایی خالی نمی گذارد تا دیگران آن را پر کنند.
ابتدای زیارت با بهترین تحیت و بزرگداشت, سلام, آغاز می شود و در ادامه بالاترین معارف اعتقادی انبیا و ائمه (ع) را ,که هر کدام در عین سادگی نیاز به تشریح و تبیین دارد, بر می شمارد ; باشد که به تاسی از این ذوات مقدسه وجودمان لبریز از ایمان شود:
السلام علیکم یا أهل بیت النبوة وموضع الرسالة ومختلف الملائکة ومهبط الوحی ومعدن الرحمة وخزان العلم ومنتهى الحلم وأصول الکرم وقادة الأمم وأولیاء النعم وعناصر الأبرار ودعائم الأخیار وساسة العباد وأرکان البلاد وأبواب الإیمان وأمناء الرحمن وسلالة النبیین وصفوة المرسلین وعترة خیرة رب العالمین ورحمة الله وبرکاته السلام على أئمة الهدى ومصابیح الدجى وأعلام التقى وذوی النهى وأولی الحجى وکهف الورى وورثة الأنبیاء والمثل الأعلى والدعوة الحسنى وحجج الله على أهل الدنیا والآخرة والأولى ورحمة الله وبرکاته ادامه مطلب ...میلاد فرخنده :
سحرگاه روز 15 ذی الحجه هنگامی که خورشید اشعه تابناک خود را بر روی زمین می گسترد مولود مسعود خاندان رسالت حضرت امام علی النقی (ع) دیده بر جهان بازگشود نوزادی که باعث سربلندی وافتخار اسلام گردید وعمر خود را در راه اعتلای تعالیم ارزنده اسلام مصروف داشت ودر پیشبرد هدفهای الهی از هیچ نو کوشش وفعالیت ومجاهده مضایقه ننمود .
او در تیره ترین دوران اختلافات خلفای عباسی همانند پدر بزرگوارش به توسعه وگسترش آئین اسلام پرداخت واصالت تعالیم اسلامی را از گزند حوادث وآفات محفوظ داشت .
او از همان دوران نوجوانی از آن هنگامی که در مکتب پدر بزرگوارش درس علم ومعرفت می اموخت به راهنمائی وارشاد مردم می پرداخت ودر مکتب عالی دانش وفضیلت خود ، گروههائی از علاقه مندان وارادت ورزان خاندان نبوت را می پروراند .
او در عصر خود در دانش وفضیلت وشرف انسانی ، مجاهدتهای اسلامی نظیر وهمتا نداشت وعلاقمندان همچون پروانه گرد شمع وجودش می گشتند واز خرمن علم ودانش وفضیلت او بهره ها می بردند .
نام : علی
لقب : هادی نقی
کنیه : ابوالحسن
نام پدر :محمد
نام مادر: سمانه مغربیه
تاریخ ولادت : 15 ذی الحجه یال 212 هجری
محل ولادت : مدینه طیبه
مدت امامت : 33 سال
مدت عمر :42 سال
تاریخ شهادت : 3 ماه رجب سال 254 هجری
علت شهادت: طعام زهر آلود
نام قاتل : متوکل عباسی
محل دفن : سامراء
تعداد فرزندان : 4 پسر و1 دختر
حضرت علی(ع) میفرمایند: من و فاطمه(س) به محضر مبارک رسول خدا(ص) مشرف شدیم و او را در حالی که شدیدا گریه میکرد مشاهده نمودیم. به او گفتم: پدر و مادرم به فدایت، چه چیزی شما را به گریه واداشته است؟ حضرت فرمود: ای علی در شب معراج که به آسمان رفتم، زنان امت خود را در عذاب شدید دیدم به طوری که آنها را نشناختم. از همین رو برای آنچه از شدت عذاب آنها دیدم گریان هستم.
بعد
فرمود :
1- زنی را دیدم که او را به موهایش آویزان کرده بودند و
مغز سرش می جوشید.
2- زنی را دیدم که به زبانش آویزان بود و حمیم در حلق او
می ریختند.
3- زنی را دیدم که گوشت بدنش را می خورد و آتش از زیر آن
زبانه می کشید.
4- زنی را دیدم که دو پایش به دستهایش بسته و بر او
مارها و عقربها مسلط بودند.
5- زنی را دیدم که به دو پستانش آویزان شده بود.
6- زنی را دیدم کر و کور و لال، در حالی که در تابوتی از
آتش، مغز سرش از دماغش خارج میشد و بدن او به صورت جذام و برص بود.
7- زنی را دیدم که به دو پایش آویزان کرده اند، در حالی
که در تنوری از آتش بود.
8- زنی را دیدم که گوشت بدنش را از قسمت جلو و عقب به
وسیله قیچیهایی از آتش جدا میکردند.
9- زنی را دیدم که صورت و دستهایش آتش گرفته، در حالی که
روده هایش را میخورد.
10- زنی را دیدم که سرش سر خوک و بدن او بدن الاغ، و بر
او هزار هزار انواع عذاب بود.
11- زنی دیدم به صورت سگ که آتش از عقب او خارج میشد و
ملائکه با گرز آهنین از آتش بر سر و بدنش می کوبند.
بعد حضرت فاطمه (س) خطاب به پدر بزرگوارش فرمود : به من
بگو که این زنان عمل و روششان چه بود که خداوند چنین عذابی را برای آنان مقرر
فرموده است؟
رسول خدا (ص) فرمود :
آن زنی که او را به موهایش آویزان کرده بودند، برای این
بود که موهایش را از مردان نامحرم نمیپوشانید.
آن زنی که به زبانش آویزان بود، برای این بود که شوهرش
را با زبانش اذیت میکرد.
اما آن زنی که گوشت بدنش را می خورد، بدنش را برای مردم
زینت میکرد.
آن زنی که به پاهایش آویزان بود، برای اینکه از خانه
بدون اجازه شوهرش خارج میشد.
اما آن زنی که به دو پستانش آویزان بود، از همبستر شدن
با شوهرش خودداری میکرد.
آن زنی که پاهایش به دستهایش بسته بود و مارها و عقربها
بر او مسلط بودند، برای اینکه از آبی که نجس و آلوده بود برای وضوء و شست وشوی
استفاده میکرد و رعایت پاکی و نجسی را نمینمود و همچنین با لباس نجس و کثیف بود
و پس از جنابت و حیض غسل نمی کرد و در نمازش سستی میکرد.
اما آن زنی که کر و لال بود از راه زنا بچهدار میشد و
به شوهرش نسبت میداد.
آن زنی که صورت و بدنش را با قیچی جدا می کردند، خود را
بر مردان عرضه میکرد.
اما آن زنی که صورت و بدنش می سوخت، در حالی که رودههایش
را می خورد برای اینکه واسطه عمل منافی عفت بود.
آن زنی که سرش سر خوک و بدنش بدن الاغ بود سخن چین و
دروغگو بود.
آن زنی که بصورت سگ بود به خاطر آنکه در دنیا آوازه خوان
و حسود بود.
آنگاه رسول خدا (ص) فرمود : وای بر زنی که شوهرش را
ناراحت کند، و سعادتمند آن زنی است که شوهرش از او راضی باشد.
عیون الاخبار الرضا جلد 1 صفحه 249 ، بحارالانوار جلد 103
صفحه 246
ای ز صولت لا فتی الا علی در شأن تو؛ (خطاب به حضرت زینب کبری است سلام الله علیها و روحی فداها)
میبرد شمر از سرت معجر، فکیف تصبحون؟ (معجر=روسری، فکیف تصبحون= شما را چه پیش خواهد آمد)
آل بو سفیان به عزت، فی بیوت آمنین؛ (در خانههایشان در امنیت به سر میبرند)
آل ما دور از وطن، یا لیت قومی یعلمون؛ (کاش این قوم میدانستند)
انعم الله علینا برسول مدنی؛ (خداوند به واسطه رسولی مدنی بر ما نعمت روا داشته)
هو جدی، و ابی و واسط الکون علی؛ (که آن پیغمبر جد من است. و علی پدر من واسطه عالم است)
خیرة الله من الخلق أبی؛ (پدرم علی بهترین خلق خداوند...)
بعد جدی، فأنا ابن الخیرتین؛ (... پس از پیغمبر است. و من فرزند دو برگزیده)
فضة قد خلصت من ذهب؛ (من نقرهای هستم که از طلا بیرون آمده است)
فأنا الفضه و ابن الذهبین؛ (پس من نقرهام و فرزند دو طلا "حضرت رسول اکرم و امام علی علیهماالسلام")
ذهب ٌمن ذهب ٍ فی ذهب ٍ ؛ (طلایی از طلا و در طلا)
و لجینٌ فی لجین ٍ فی لجین ٍ ؛ (و نقرهای در نقره اندر نقره)
أنا مظلوم حسین
أنا محروم حسین
لم یا قوم تریدون ببغی و فساد؟؛ (ای قوم چرا خواستار بغی و فساد هستید؟)
لم تسعون بقتلی بلجاج و عناد؟ (و چرا از روی اصرار و دشمنی سعی در قتل من دارید؟)
لیس والله سوانا خلف بعد النبی؛ (قسم به خداوند که جز ما کسی جانشین و باقیمانده پیغمبر نیست)
فرض الله علی طاعتنا کل عباد؛ (و خداوند اطاعت کردن از ما را بر همه بندگان واجب نموده)
أنا مظلوم حسین
أنا محروم حسین
عجبا وا عجبا امت کفار که یک سر
چشم پوشیده ز حق نمک آل پیمبر
و ستجزون من الله اذا قام قیامة؛ (و به زودی حین قیام قیامت، جزای خود را از طرف خداوند خواهید دید)
أنا مظلوم حسین
أنا محروم حسین
عجبا وا عجبا امت کفار که یک سر
چشم پوشیده ز حق نمک آل پیمبر
همه در ریختن خون من آن بی کس و یاور
شده آماده و بگرفته به کف نیزه و خنجر
و ستجزون من الله اذا قام قیامة؛ (و به زودی حین قیام قیامت، جزای خود را از طرف خداوند خواهید دید)
لم یا قوم تریدون ببغی و فساد؟؛ (ای قوم چرا خواستار بغی و فساد هستید؟)
لم تسعون بقتلی بلجاج و عناد؟؛ (و چرا از روی اصرار و دشمنی سعی در قتل من دارید؟)
لیس والله سوأنا خلف بعد النبی؛ (قسم به خداوند که جز ما کسی جانشین و باقیمانده پیغمبر نیست)
فرض الله علی طاعتنا کل عباد؛ (و خداوند اطاعت کردن از ما را بر همه بندگان واجب نموده)
أنا مظلوم حسین
أنا محروم حسین
من له جد کجدی فی الوری؛ (چه کسی در عالم، پدربزرگی مانند پدربزرگ من دارد؟)
او کشیخی؟ فأنا ابن العلمین؛ (یا پدری چون پدر من دارد؟ پس من فرزند دو زعیم و سالار هستم)
فاطمه الزهرا امی، و ابی؛ (فاطمه زهرا مادرم هست و پدرم کسی است که...)
قاصم الکفر ببدر و حنین؛ (... کمر کفر را در بدر و حنین شکست)
عبدالله غلاما یافعا؛ (و پدرم - علی- در حالی که نوجوانی بود خداوند را پرستش میکرد)
و قریش یعبدون الوثنین؛ (در حالی که قریشیان آن دو بت را میپرستیدند)
یعبدون اللات و العزی معا؛ (آنها لات و عزی را با هم میپرستیدند)
و علی کان صلی القبلتین؛ (در حالی که پدرم - علی- بر هر دو قبله - مکه و قدس - نماز گزارده بود)
فأبی شمس، امی قمر؛ (پس پدر من خورشید است و مادرم ماه)
فأنا الکوکب و ابن القمرین؛ (و من ستاره و فرزند دو ماه و خورشید)
أنا مظلوم حسین
أنا محروم حسین
چیست تقصیر من ای قوم که امروز جهانی
شده آماده به قتلم همه با تیغ و سنانی؟
در شما نیست ز اسلام نه نامی و نشانی
أنا عطشان و قد اُحرق نطقی و لسانی؛ (عطش مرا فرا گرفته و کلام و زبانم آتش گرفته)
أنا ظمئان و قد احرق قلبی و فوادی؛ (تشنه هستم و قلب و سینهام سوخته است)
أنا مظلوم حسین
أنا محروم حسین
زیر خنجر شه لب تشنه حسین گفت:
تو ای شمر ستمکار
تو ای ملحد مکار
تو ای کافر غدار
اگر من نشناسی، بگویم بشناسی:
حسینم، ضیاء القمرینم، قتیل الودجینم؛ (من حسینم، نور خورشید و ماه هستم و کشته شده و دو رگ گردن بریده)
امام الحرمینم، أنا الفضة وابن الذهبینم؛ (پیشوای حرمین مکه و مدینهام، منم نقره و فرزند دو طلا - علی و فاطمه سلام الله علیهما -)
أنا مظلوم حسین
أنا محروم حسین
منم شهپر جبریل منم آیهی تطهیر
منم نخله خوبان منم زاده زهرا
منم عرش و منم فرش
منم کرسی و لوح و قلم و باعث ایجاد دو عالم
أنا مظلوم حسین
أنا محروم حسین
|
|||||||||||
حضرت هود (ع)
معنای اسم:هود=هدایت یافته(در زبان عربی نام آن حضرت عابر است)
پدر: شالخ
مادر: بکیه
تاریخ ولادت:۲۶۴۸ سال بعد از هبوط ادم
مدت عمر:۴۶۰سال
بعثت: برای هدایت قوم عاد مبعوث شد
محل دفن: نجف اشرف در کشور عراق
بروایتی نسب آن حضرت: هودبن شالخ بن ارفخشد بن سام بن نوح(ع)
تعداد فرزندان: آن حضرت سه پسر داشت
حضرت صالح(ع)
معنای اسم:صالح= نیک.نیکوکار
پدر:جابر
تاریخ تولد: ۲۹۷۳ سال بهد از هبوط آدم(ع)
مدت عمر:۲۸۰سال
بعثت: برای هدایت قوم ثمود به پیامبری رسید
محل دفن: نجف اشرف واقع در عراق
بروایتی نسبت آن حضرت:صالح بن جابربن ثمود بن عابر بن ارم بن سام بن نوح
حضرت ابراهیم(ع)
ادوار نبوت: دوره سوم نبوت
لقب:خلیل
معنای اسم: ابراهیم یا ابرام بزبان عبری به معنی پدرعالی است.
پدر: تارخ
مادر: ورقه
تاریخ ولادت: ۳۳۲۳سال بهد از هبوط آدم.
مدت عمر:۱۷۵ سال
بعثت:آن حضرت در بابل مبعوث شد.
محل دفن: در شهر خلیل الرحمان واقع در کشور فلسطین
نسب: ابراهیم بن تارخ بن ناحور بن سروج بن رعو بن فالج بن عابر بن سالخ بن ارفخشد ین سام بن نوح(ع)
تعداد فرزند: بروایتی آن حضرت ۱۳ فرزند داشته است.
حضرت اسماعیل(ع)
لقب: ذبیح الله
معنای اسم: اسماعیل = بنده و شنونده خدا
پدر: ابراهیم
مادر: هاجر
تاریخ لادت: ۳۴۱۸ سال بعد ار هبوط آدم.
مدت عمر: ۱۳۷سال
بعثت : در شبه جزیره عربستان
محل دفن: در حجر اسماعیل کنار قبر مادرش هاجر
نسب: اسماعیل بن ابراهیم خلیل الله
تعداد فرزند: آن حضرت ۱۲ پسر داشت
حضرت لوط(ع)
معنای اسن: در زبان عربی به معنای پوشش است.
پدر: هاران
مادر: ورقه
هلاک قوم لوط: ۳۴۲۲ سال بهد از هبوط آدم
بعثت: آن حضرت برای هدایت قوم سدوم مبعوث شد.
محل دفن: قریه کفر بر یک در یک فرسنگی مسجدالخلیل در فلسطین.
نسب: لوط بن تارخ بن ناحور. برادرزاده ابراهیم خلیل الله.
نعداد فرزندان: بروایتی آن حضرت ۱۲ دختر داشته.
حضرت اسحاق(ع)
معنی اسم:اسحاق در زبان عربی بمعنی تبسم است.
پدر: ابراهیم
مادر: ساره
تاریخ ولادت: ۳۴۲۳ سال بهد از هبوط آدم.
مدت عمر ۱۸۰ سال
بعثت: آن حضرت در فلسطین مبعوث شد.
محل دفن: شهر خلیل الرحمان در کشور فلسطین.
نسب: اسحاق بن ابراهیم خلیل الله
تعداد فرزند: آن حضرت ۲ پسر داشت.
آموزههای اخلاقی، رفتاری امامان شیعه(ع)-1 |
![]() |
![]() |
۲۵ مرداد ۱۳۸۴ | |
محمدتقی عبدوس محمدمهدی اشتهاردی
|
نام:موسى بن جعفر.
کنیه: ابو ابراهیم، ابوالحسن، ابوالحسن اوّل، ابوالحسن ماضى، ابوعلى و ابواسماعیل.
القاب: کاظم، صابر، صالح، امین و عبدالصالح.
نکته: آن حضرت در میان شیعیان به «باب الحوائج» معروف است.
منصب: معصوم نهم و امام هفتم شیعیان.
تاریخ ولادت:هفتم ماه صفر سال 128 هجرى. برخى نیز سال 129 را ذکر کردند.
محل تولد: ابواء (منطقهاى در میان مکه و مدینه) در سرزمین حجاز (عربستان سعودى کنونى).
نسب پدرى: امام جعفر بن محمد بن على بن حسین بن على بن ابىطالب علیهم السلام.
نام مادر:حمیده مصفّاة. نامهاى دیگرى نیز مانند حمیده بربریه و حمیده اندلسیه نیز براى او نقل شده است. این بانو از زنان بزرگ زمان خویش بود و چندان فقیه و عالم به احکام و مسائل بود که امام صادق علیه السلام زنان را در یادگیرى مسائل و احکام دینى به ایشان ارجاع مىداد. و دربارهاش فرمود: «حمیده، تصفیه شده است از هر دنس و چرکى؛ مانند شمش طلا. پیوسته فرشتگان او را حفاظت و پاسبانى نموده تا رسیده است به من، به خاطر آن کرامتى که از خداى متعال براى من و حجت پس از من است.»
مدت امامت:از زمان شهادت پدرش، امام جعفر صادق علیه السلام، در شوال 148 هجرى تا رجب سال 183 هجرى، به مدت 35 سال. آن حضرت در سن بیست سالگى به امامت رسید.
تاریخ و سبب شهادت: 25 رجب سال 183 هجرى، در سن 55 سالگى، به وسیله زهرى که در زندان سندى بن شاهک به دستور هارون الرشید به آن حضرت خورانیده شد.
محل دفن: مکانی به نام مقابر قریش در بغداد (در سرزمین عراق) که هم اکنون به «کاظمین» معروف است.
همسران: 1. فاطمه بنت على. 2. نجمه.
فرزندان: درباره تعداد فرزندان آن حضرت چند قول وجود دارد. بنابر نقل یکى از آنها، آن حضرت 37 فرزند داشت که 18 تن از آنان پسر و 19 تن دختر بودند.
الف) پسران
1. امام على بن موسى الرضا(ع). 2. ابراهیم. 3. عباس. 4. قاسم. 5. اسماعیل. 6. جعفر. 7. هارون. 8. حسن. 9. احمد. | 10. محمد. 11. حمزه. 12. عبداللّه. 13. اسحاق. 14. عبیداللّه. 15. زید. 16. حسین. 17. فضل. 18. سلیمان. |
ب) دختران
1. فاطمه کبرى. 2. فاطمه صغرى. 3. رقیّه. 4. حکیمه. 5. ام ابیها. 6. رقیّه صغرى. 7. کلثوم. 8. ام جعفر. 9. لبابه. 10. زینب. | 11. خدیجه. 12. علیّه. 13. آمنه. 14. حسنه. 15. بریهه. 16. عائشه. 17. ام سلمه. 18. میمونه. 19. ام کلثوم. |
یکى از دختران آن حضرت به نام فاطمه، معروف به حضرت معصومه علیهاالسلام که براى دیدار برادرش امام رضا علیه السلام عازم ایران شده بود، در شهر قم بیمار شد و پس از چند روز بیمارى، وفات یافت و در این شهر مدفون گردید. هم اکنون مقبره ایشان زیارتگاه شیعیان سراسر جهان و دانشگاه عالمان و مجتهدان شیعى است.
اصحاب ویاران:
تعداد یاران، اصحاب و راویان امام موسى کاظم علیه السلام بسیار است. در این جا نام تعدادى از اصحاب بزرگ آن حضرت ذکر مىگردد:
1. على بن یقطین.
2. ابوصلت بن صالح هروى .
3. اسماعیل بن مهران.
4. حمّاد بن عیسى.
5. عبدالرحمن بن حجّاج بجلى.
6. عبداللّه بن جندب بجلى.
7. عبداللّه بن مغیره بجلى.
8. عبداللّه بن یحیى کاهلى.
9. مفضّل بن عمر کوفى.
10. هشام بن حکم.
11. یونس بن عبدالرحمن.
12. یونس بن یعقوب.
زمامداران معاصر:
1. مروان بن محمد اموى - معروف به مروان حمار- (126 - 132 ق.).
2. ابوالعباس سفاح عباسى (132 - 136 ق.).
3. منصور عباسى (136 - 158 ق.).
4. مهدى عباسى (158 - 169 ق.).
5. هادى عباسى (169 - 170 ق.).
6. هارون الرشید (170 - 193 ق.).
امام موسى کاظم علیه السلام در عصر خلافت منصور عباسى به مقام امامت نایل آمد. از آن زمان تا سال 183 هجرى، سال وفات آن حضرت، چندین بار توسط خلفاى عباسى دستگیر و زندانى گردید. تنها در دوران خلافت هارون الرشید به مدت چهار سال زندانى و در همان زندان به شهادت رسید.
رویدادهاى مهم:
1. شهادت امام جعفر صادق علیه السلام، پدر ارجمند امام موسى کاظم علیه السلام، به دست منصور دوانیقى، در سال 148 هجرى.
2. پیدایش انشعاباتى در مذهب شیعه، مانند: اسماعیلیه، اَفْطَحیه و ناووسیه، پس از شهادت امام صادق علیهالسلام و معارضه آنان با امام موسى کاظم علیه السلام در مسئله امامت.
3. ادعاى امامت و جانشینى امام جعفر صادق علیه السلام، توسط عبدالله اَفْطَحْ، برادر امام موسى کاظم علیه السلام و به وجود آوردن مذهب افطحیه در شیعه.
4. اعراض بیشتر اصحاب امام صادق علیه السلام از عبدالله اَفْطَحْ، و گرایش آنان به امام موسى کاظم علیهالسلام.
5. مرگ منصور دوانیقى، در سال 158 هجرى، و به خلافت رسیدن ابوعبدالله مهدى عباسى، فرزند منصور.
6. احضار امام موسى کاظم علیه السلام به بغداد و زندانى نمودن ایشان در آن شهر، به دستور مهدى عباسى.
7. زندانى شدن امام موسى کاظم علیه السلام در بغداد، در دوران حکومت هادى عباسى.
8. مبارزات منفىِ امام موسى کاظم علیه السلام با دستگاه حکومتىِ هارونالرشید، در مناسبتهاى گوناگون.
9. بدگویی و سعایت على بن اسماعیل، برادرزاده امام موسى کاظم علیه السلام از آن حضرت، نزد هارون الرشید با توطئهچینى یحیى برمکى، وزیر اعظم هارون.
10. دستگیرى امام کاظم علیه السلام در مدینه و فرستادن آن حضرت به زندان عیسى بن جعفر در بصره، به دستور هارونالرشید، در سال 179 هجرى.
11. انتقال امام علیه السلام از زندان بصره به زندان فضل بن ربیع در بغداد.
12. انتقال امام علیه السلام از زندان فضل بن ربیع به زندان فضل بن یحیى برمکى.
13. مراعات کردن حال امام علیه السلام در زندان، توسط فضل بن یحیى و عکسالعمل شدید هارون به این قضیه.
14. مضروب و مقهور شدن فضل بن یحیى، توسط هارون، به خاطر مراعات حال امام علیه السلام در زندان.
15. انتقال امام علیه السلام از زندان فضل بن یحیى به زندان سندى بن شاهک.
16. مسموم کردن امام علیه السلام با خرماى زهر آلود، توسط سندى بن شاهک در زندان.
17. شهادت امام کاظم علیه السلام به خاطر مسمومیت در زندان سندى بن شاهک، در 25 رجب سال 183 هجرى.
18. انتقال پیکر مطهر امام موسى کاظم علیه السلام به جِسر (پل) بغداد و فراخوانىِ مردم براى دیدن آن توسط مأموران هارونالرشید.
19. انزجار سلیمان بن جعفر بن منصور دوانیقى از تحقیر پیکر امام موسى کاظم علیه السلام، توسط مأموران حکومتى، و دستور او به تجهیز و تکفین مناسب شأن پیکر آن حضرت و به خاک سپارى در مقابر قریش بغداد.
منبع: از کتاب "خاندان عصمت علیهم السلام" ، سید تقى واردى.
باسمه تعالی
زندگینامه امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام)
مقدمه:
امام علی بن موسیالرضا (علیه السلام) هشتمین امام شیعیان از سلاله پاک رسول خدا و هشتمین جانشین پیامبر مکرم اسلام میباشند.
ایشان در سن 35 سالگی عهدهدار مسئولیت امامت و رهبری شیعیان گردیدند و حیات ایشان مقارن بود با خلافت خلفای عباسی که سختیها و رنج بسیاری را بر امام رواداشتند و سر انجام مأمون عباسی ایشان را در سن 55 سالگی به شهادت رساند. در این نوشته به طور خلاصه، بعضی از ابعاد زندگانی آن حضرت را بررسی مینماییم.
نام، لقب و کنیه امام:
نام مبارک ایشان علی و کنیه آن حضرت ابوالحسن و مشهورترین لقب ایشان "رضا" به معنای "خشنودی" میباشد. امام محمد تقی (علیه السلام) امام نهم و فرزند ایشان سبب نامیده شدن آن حضرت به این لقب را اینگونه نقل میفرمایند: "خداوند او را رضا لقب نهاد زیرا خداوند در آسمان و رسول خدا و ائمه اطهار در زمین از او خشنود بودهاند و ایشان را برای امامت پسندیدهاند و همینطور (به خاطر خلق و خوی نیکوی امام) هم دوستان و نزدیکان و هم دشمنان از ایشان راضی و خشنود بودند."
یکی از القاب مشهور حضرت "عالم آل محمد" است. این لقب نشانگر ظهور علم و دانش ایشان میباشد. جلسات مناظره متعددی که امام با دانشمندان بزرگ عصر خویش، بویژه علمای ادیان مختلف انجام داد و در همه آنها با سربلندی تمام بیرون آمد دلیل کوچکی بر این سخن است، که قسمتی از این مناظرات در بخش "جنبه علمی امام" آمده است. این توانایی و برتری امام، در تسلط بر علوم یکی از دلایل امامت ایشان میباشد و با تأمل در سخنان امام در این مناظرات، کاملاً این مطلب روشن میگردد که این علوم جز از یک منبع وابسته به الهام و وحی نمیتواند سرچشمه گرفته باشد.
پدر و مادر امام:
پدر بزرگوار ایشان امام موسی کاظم (علیه السلام) پیشوای هفتم شیعیان بودند که در سال 183 ﻫ.ق. به دست هارون عباسی به شهادت رسیدند و مادر گرامیشان "نجمه" نام داشت.
تولد امام:
حضرت رضا (علیه السلام) در یازدهم ذیقعدﺓ الحرام سال 148 هجری در مدینه منوره دیده به جهان گشودند. از قول مادر ایشان نقل شده است که: "هنگامیکه به حضرتش حامله شدم به هیچ وجه ثقل حمل را در خود حس نمیکردم و وقتی به خواب میرفتم، صدای تسبیح و تمجید حق تعالی و ذکر "لاالهالاالله" را از شکم خود میشنیدم، اما چون بیدار میشدم دیگر صدایی بگوش نمیرسید. هنگامیکه وضع حمل انجام شد، نوزاد دو دستش را به زمین نهاد و سرش را به سوی آسمان بلند کرد و لبانش را تکان میداد؛ گویی چیزی میگفت."(2)
نظیر این واقعه، هنگام تولد دیگر ائمه و بعضی از پیامبران الهی نیز نقل شده است، از جمله حضرت عیسی که به اراده الهی در اوان تولد، در گهواره لب به سخن گشوده و با مردم سخن گفتند که شرح این ماجرا در قرآن کریم آمده است.(3)
زندگی امام در مدینه:
حضرت رضا (علیه السلام) تا قبل از هجرت به مرو در مدینه زادگاهشان، ساکن بودند و در آنجا در جوار مدفن پاک رسول خدا و اجداد طاهرینشان به هدایت مردم و تبیین معارف دینی و سیره نبوی میپرداختند. مردم مدینه نیز بسیار امام را دوست میداشتند و به ایشان همچون پدری مهربان مینگریستند. تا قبل از این سفر، با اینکه امام بیشتر سالهای عمرش را در مدینه گذرانده بود، اما در سراسر مملکت اسلامی پیروان بسیاری داشت که گوش به فرمان اوامر امام بودند.
امام در گفتگویی که با مأمون درباره ولایت عهدی داشتند، در این باره این گونه میفرمایند: "همانا ولایت عهدی هیچ امتیازی را بر من نیفزود. هنگامی که من در مدینه بودم فرمان من در شرق و غرب نافذ بود و اگر از کوچههای شهر مدینه عبور میکردم، عزیرتر از من کسی نبود. مردم پیوسته حاجاتشان را نزد من میآوردند و کسی نبود که بتوانم نیاز او را برآورده سازم مگر اینکه این کار را انجام میدادم و مردم به چشم عزیز و بزرگ خویش، به من مىنگریستند."
امامت حضرت رضا (علیه السلام):
امامت و وصایت حضرت رضا (علیه السلام) بارها توسط پدر بزرگوار و اجداد طاهرینشان و رسول اکرم (صلی الله و علیه و اله) اعلام شده بود. به خصوص امام کاظم (علیه السلام) بارها در حضور مردم ایشان را به عنوان وصی و امام بعد از خویش معرفی کرده بودند که به نمونهای از آنها اشاره مینماییم.
یکی از یاران امام موسی کاظم (علیه السلام) میگوید: «ما شصت نفر بودیم که موسی بنجعفر به جمع ما وارد شد و دست فرزندش علی در دست او بود. فرمود: "آیا میدانید من کیستم؟" گفتم: "تو آقا و بزرگ ما هستی." فرمود: "نام و لقب من را بگویید." گفتم: "شما موسی بن جعفر بن محمد هستید." فرمود: "این که با من است کیست؟" گفتم: "علی بن موسی بن جعفر." فرمود: "پس شهادت دهید او در زندگانی من وکیل من است و بعد از مرگ من وصی من میباشد."»(4) در حدیث مشهوری نیز که جابر از قول نبى اکرم نقل میکند امام رضا (علیه السلام) به عنوان هشتمین امام و وصی پیامبر معرفی شدهاند. امام صادق (علیه السلام) نیز مکرر به امام کاظم میفرمودند که "عالم آل محمد از فرزندان تو است و او وصی بعد از تو میباشد."
اوضاع سیاسی:
مدت امامت امام هشتم در حدود بیست سال بود که میتوان آن را به سه بخش جداگانه تقسیم کرد:
ده سال اول امامت آن حضرت، که همزمان بود با زمامداری هارون.
1- پنج سال بعد از آن که مقارن با خلافت امین بود.
2- پنج سال آخر امامت آن بزرگوار که مصادف با خلافت مأمون و تسلط او بر قلمرو اسلامی آن روز بود.
مدتی از روزگار زندگانی امام رضا (علیه السلام) همزمان با خلافت هارون الرشید بود. در این زمان است که مصیبت دردناک شهادت پدر بزرگوارشان و دیگر مصیبتهای اسفبار برای علویان (سادات و نوادگان امیرالمؤمنین) واقع شده است. در آن زمان کوششهای فراوانی در تحریک هارون برای کشتن امام رضا (علیه السلام) میشد تا آنجا که در نهایت هارون تصمیم بر قتل امام گرفت؛ اما فرصت نیافت نقشه خود را عملی کند. بعد از وفات هارون فرزندش امین به خلافت رسید. در این زمان به علت مرگ هارون ضعف و تزلزل بر حکومت سایه افکنده بود و این تزلزل و غرق بودن امین در فساد و تباهی باعث شده بود که او و دستگاه حکومت، از توجه به سوی امام و پیگیری امر ایشان بازمانند. از این رو میتوانیم این دوره را در زندگی امام دوران آرامش بنامیم.
اما سرانجام مأمون عباسی توانست برادر خود امین را شکست داده و او را به قتل برساند و لباس قدرت را به تن نماید و توانسته بود با سرکوب شورشیان فرمان خود را در اطراف و اکناف مملکت اسلامی جاری کند. وی حکومت ایالت عراق را به یکی از عمال خویش واگذار کرده بود و خود در مرو اقامت گزید و فضل بن سهل را که مردی بسیار سیاستمدار بود، وزیر و مشاور خویش قرار داد. اما خطری که حکومت او را تهدید میکرد علویان بودند که بعد از قرنی تحمل شکنجه و قتل و غارت، اکنون با استفاده از فرصت دو دستگی در خلافت، هر یک به عناوین مختلف در خفا و آشکار عَلم مخالفت با مأمون را برافراشته و خواهان براندازی حکومت عباسی بودند؛ به علاوه آنان در جلب توجه افکار عمومی مسلمین به سوی خود، و کسب حمایت آنها موفق گردیده بودند و دلیل آشکار بر این مدعا این است که هر جا علویان بر ضد حکومت عباسیان قیام و شورش میکردند، انبوه مردم از هر طبقه دعوت آنان را اجابت کرده و به یاری آنها بر میخواستند و این، بر اثر ستمها و نارواییها و انواع شکنجههای دردناکی بود که مردم و بخصوص علویان از دستگاه حکومت عباسی دیده بودند. از این رو مأمون درصدد بر آمده بود تا موجبات برخورد با علویان را برطرف کند. بویژه که او تصمیم داشت تشنجات و بحرانهایی را که موجب ضعف حکومت او شده بود از میان بردارد و برای استقرار پایههای قدرت خود، محیط را امن و آرام سازد. لذا با مشورت وزیر خود فضل بن سهل تصمیم گرفت تا دست به خدعهای بزند. او تصمیم گرفت تا خلافت را به امام پیشنهاد دهد و خود از خلافت به نفع امام کنارهگیری کند، زیرا حساب میکرد نتیجه از دو حال بیرون نیست، یا امام میپذیرد و یا نمیپذیرد و در هر دو حال برای خود او و خلافت عباسیان، پیروزی است. زیرا اگر بپذیرد ناگزیر، بنابر شرطی که مأمون قرار میداد ولایت عهدی آن حضرت را خواهد داشت و همین امر مشروعیت خلافت او را پس از امام نزد تمامی گروهها و فرقههای مسلمانان تضمین میکرد. بدیهی است برای مأمون آسان بود در مقام ولایتعهدی بدون این که کسی آگاه شود، امام را از میان بردارد تا حکومت به صورت شرعی و قانونی به او بازگردد. در این صورت علویان با خشنودی به حکومت مینگریستند و شیعیان خلافت او را شرعی تلقی میکردند و او را به عنوان جانشین امام میپذیرفتند. از طرف دیگر چون مردم حکومت را مورد تایید امام میدانستند لذا قیامهایی که بر ضد حکومت میشد جاذبه و مشروعیت خود را از دست میداد.
او میاندیشید اگر امام خلافت را نپذیرد ایشان را به اجبار ولیعهد خود میکند که در اینصورت بازهم خلافت و حکومت او در میان مردم و شیعیان توجیه میگردد و دیگر اعتراضات و شورشهایی که به بهانه غصب خلافت و ستم، توسط عباسیان انجام میگرفت دلیل و توجیه خود را از دست میداد و با استقبال مردم و دوستداران امام مواجه نمیشد. از طرفی او میتوانست امام را نزد خود ساکن کند و از نزدیک مراقب رفتار امام و پیروانش باشد و هر حرکتی از سوی امام و شیعیان ایشان را سرکوب کند. همچنین او گمان میکرد که از طرف دیگر شیعیان و پیروان امام، ایشان را به خاطر نپذیرفتن خلافت در معرض سئوال و انتقاد قرار خواهند داد و امام جایگاه خود را در میان دوستدارانش از دست میدهد.
سفر به سوی خراسان:
مأمون برای عملی کردن اهداف ذکر شده چند تن از مأموران مخصوص خود را به مدینه، خدمت حضرت رضا (علیه السلام) فرستاد تا حضرت را به اجبار به سوی خراسان روانه کنند. همچنین دستور داد حضرتش را از راهی که کمتر با شیعیان برخورد داشته باشد، بیاورند. مسیر اصلی در آن زمان راه کوفه، جبل، کرمانشاه و قم بوده است که نقاط شیعهنشین و مراکز قدرت شیعیان بود. مأمون احتمال میداد که ممکن است شیعیان با مشاهده امام در میان خود به شور و هیجان آیند و مانع حرکت ایشان شوند و بخواهند آن حضرت را در میان خود نگه دارند که در این صورت مشکلات حکومت چند برابر میشد. لذا امام را از مسیر بصره، اهواز و فارس به سوی مرو حرکت داد.ماموران او نیز پیوسته حضرت را زیر نظر داشتند و اعمال امام را به او گزارش میدادند.
حدیث سلسلة الذهب:
در طول سفر امام به مرو، هر کجا توقف میفرمودند، برکات زیادی شامل حال مردم آن منطقه میشد. از جمله هنگامیکه امام در مسیر حرکت خود وارد نیشابور شدند و در حالی که در محملی قرار داشتند از وسط شهر نیشابور عبور کردند. مردم زیادی که خبر ورود امام به نیشابور را شنیده بودند، همگی به استقبال حضرت آمدند. در این هنگام دو تن از علما و حافظان حدیث نبوی، به همراه گروههای بیشماری از طالبان علم و اهل حدیث و درایت، مهار مرکب را گرفته و عرضه داشتند: "ای امام بزرگ و ای فرزند امامان بزرگوار، تو را به حق پدران پاک و اجداد بزرگوارت سوگند میدهیم که رخسار فرخنده خویش را به ما نشان دهی و حدیثی از پدران و جد بزرگوارتان، پیامبر خدا، برای ما بیان فرمایی تا یادگاری نزد ما باشد." امام دستور توقف مرکب را دادند و دیدگان مردم به مشاهده طلعت مبارک امام روشن گردید. مردم از مشاهده جمال حضرت بسیار شاد شدند به طوری که بعضی از شدت شوق میگریستند و آنهایی که نزدیک ایشان بودند، بر مرکب امام بوسه میزدند. ولوله عظیمی در شهر طنین افکنده بود به طوری که بزرگان شهر با صدای بلند از مردم میخواستند که سکوت نمایند تا حدیثی از آن حضرت بشنوند. تا اینکه پس از مدتی مردم ساکت شدند و حضرت حدیث ذیل را کلمه به کلمه از قول پدر گرامیشان و از قول اجداد طاهرینشان به نقل از رسول خدا و به نقل از جبرائیل از سوی حضرت حق سبحانه و تعالی املاء فرمودند: "کلمه لاالهالاالله حصار من است پس هر کس آن را بگوید داخل حصار من شده و کسی که داخل حصار من گردد ایمن از عذاب من خواهد بود." سپس امام فرمودند: "اما این شروطی دارد و من، خود، از جمله آن شروط هستم."
این حدیث بیانگر این است که از شروط اقرار به کلمه لاالهالاالله که مقوم اصل توحید در دین میباشد، اقرار به امامت آن حضرت و اطاعت و پذیرش گفتار و رفتار امام میباشد که از جانب خداوند تعالی تعیین شده است. در حقیقت امام شرط رهایی از عذاب الهی را توحید و شرط توحید را قبول ولایت و امامت میدانند.
ولایت عهدی:
باری، چون حضرت رضا (علیه السلام) وارد مرو شدند، مأمون از ایشان استقبال شایانی کرد و در مجلسی که همه ارکان دولت حضور داشتند صحبت کرد و گفت: "همه بدانند من در آل عباس و آل علی (علیه السلام) هیچ کس را بهتر و صاحب حقتر به امر خلافت از علی بن موسی رضا (علیه السلام) ندیدم." پس از آن به حضرت رو کرد و گفت: "تصمیم گرفتهام که خود را از خلافت خلع کنم و آن را به شما واگذار نمایم." حضرت فرمودند: "اگر خلافت را خدا برای تو قرار داده جایز نیست که به دیگری ببخشی و اگر خلافت از آن تو نیست، تو چه اختیاری داری که به دیگری تفویض نمایی." مأمون بر خواسته خود پافشاری کرد و بر امام اصرار ورزید. اما امام فرمودند: "هرگز قبول نخواهم کرد." وقتی مأمون مأیوس شد گفت: "پس ولایت عهدی را قبول کن تا بعد از من شما خلیفه و جانشین من باشید." این اصرار مأمون و انکار امام تا دو ماه طول کشید و حضرت قبول نمیفرمودند و میگفتند: "از پدرانم شنیدم، من قبل از تو از دنیا خواهم رفت و مرا با زهر شهید خواهند کرد و بر من ملائک زمین و آسمان خواهند گریست و در وادی غربت در کنار هارون الرشید دفن خواهم شد." اما مأمون بر این امر پافشاری نمود تا آنجاکه مخفیانه و در مجلس خصوصی حضرت را تهدید به مرگ کرد. لذا حضرت فرمودند: "اینک که مجبورم، قبول میکنم به شرط آنکه کسی را نصب یا عزل نکنم و رسمی را تغییر ندهم و سنتی را نشکنم و از دور بر بساط خلافت نظر داشته باشم." مأمون با این شرط راضی شد. پس از آن حضرت، دست را به سوی آسمان بلند کردند و فرمودند: "خداوندا! تو میدانی که مرا به اکراه وادار نمودند و به اجبار این امر را اختیار کردم؛ پس مرا مؤاخذه نکن همان گونه که دو پیغمبر خود یوسف و دانیال را هنگام قبول ولایت پادشاهان زمان خود مؤاخذه نکردی. خداوندا، عهدی نیست جز عهد تو و ولایتی نیست مگر از جانب تو، پس به من توفیق ده که دین تو را برپا دارم و سنت پیامبر تو را زنده نگاه دارم. همانا که تو نیکو مولا و نیکو یاوری هستی."
جنبه علمی امام:
مأمون که پیوسته شور و اشتیاق مردم نسبت به امام و اعتبار بیهمتای امام را در میان ایشان میدید میخواست تا این قداست و اعتبار را خدشهدار سازد و از جمله کارهایی که برای رسیدن به این هدف انجام داد تشکیل جلسات مناظرهای بین امام و دانشمندان علوم مختلف از سراسر دنیا بود، تا آنها با امام به بحث بپردازند، شاید بتوانند امام را از نظر علمی شکست داده و وجهه علمی امام را زیر سوال ببرند که شرح یکی از این مجالس را میآوریم:
"برای یکی از این مناظرات، مأمون فضل بن سهل را امر کرد که اساتید کلام و حکمت را از سراسر دنیا دعوت کند تا با امام به مناظره بنشینند. فضل نیز اسقف اعظم نصاری، بزرگ علمای یهود، روسای صابئین (پیروان حضرت یحیی)، بزرگ موبدان زرتشتیان و دیگر متکلمین وقت را دعوت کرد. مأمون هم آنها را به حضور پذیرفت و از آنها پذیرایی شایانی کرد و به آنان گفت: "دوست دارم که با پسر عموی من (مأمون از نوادگان عباس عموی پیامبر است که ناگزیر پسر عموی امام میباشد.) که از مدینه پیش من آمده مناظره کنید." صبح روز بعد مجلس آراستهای تشکیل داد و مردی را به خدمت حضرت رضا (علیه السلام) فرستاد و حضرت را دعوت کرد. حضرت نیز دعوت او را پذیرفتند و به او فرمودند: "آیا میخواهی بدانی که مأمون کی از این کار خود پشیمان میشود." او گفت: "بلی فدایت شوم." امام فرمودند: "وقتی مأمون دلایل مرا بر رد اهل تورات از خود تورات و بر اهل انجیل از خود انجیل و از اهل زبور از زبورشان و بر صابئین بزبان ایشان و بر آتشپرستان بزبان فارسی و بر رومیان به زبان رومیشان بشنود و ببیند که سخنان تک تک اینان را رد کردم و آنها سخن خود را رها کردند و سخن مرا پذیرفتند آنوقت مأمون میفهمد که توانایی کاری را که میخواهد انجام دهد ندارد و پشیمان میشود و لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم." سپس حضرت به مجلس مأمون تشریف فرما شدند و با ورود حضرت، مأمون ایشان را برای جمع معرفی کرد و سپس گفت: "دوست دارم با ایشان مناظره کنید." حضرت رضا (علیه السلام) نیز با تمامی آنها از کتاب خودشان درباره دین و مذهبشان مباحثه نمودند. سپس امام فرمود: "اگر کسی در میان شما مخالف اسلام است بدون شرم و خجالت سئوال کند." عمران صایی که یکی از متکلمین بود از حضرت سؤالات بسیاری کرد و حضرت تمام سؤالات او را یک به یک پاسخ گفتند و او را قانع نمودند. او پس از شنیدن جواب سؤالات خود از امام، شهادتین را بر زبان جاری کرد و اسلام آورد و با برتری مسلم امام، جلسه به پایان رسید و مردم متفرق شدند. روز بعد حضرت، عمران صایی را به حضور طلبیدند و او را بسیار اکرام کردند و از آن به بعد عمران صایی خود یکی از مبلغین دین مبین اسلام گردید.
رجاء ابن ضحاک که از طرف مأمون مامور حرکت دادن امام از مدینه به سوی مرو بود، میگوید: «آن حضرت در هیچ شهری وارد نمیشد مگر اینکه مردم از هر سو به او روی میآوردند و مسائل دینی خود را از امام میپرسیدند. ایشان نیز به آنها پاسخ میگفت و احادیث بسیاری از پیامبر خدا و حضرت علی (علیه السلام) بیان میفرمود. هنگامی که از این سفر بازگشتم نزد مأمون رفتم. او از چگونگی رفتار امام در طول سفر پرسید و من نیز آنچه را در طول سفر از ایشان دیده بودم بازگو کردم. مأمون گفت: "آری، ای پسر ضحاک! ایشان بهترین، داناترین و عابدترین مردم روی زمین است."»
اخلاق و منش امام:
خصوصیات اخلاقی و زهد و تقوای آن حضرت به گونهای بود که حتی دشمنان خویش را نیز شیفته و مجذوب خود کرده بود. با مردم در نهایت ادب تواضع و مهربانی رفتار میکرد و هیچ گاه خود را از مردم جدا نمینمود.
یکی از یاران امام میگوید: "هیچ گاه ندیدم که امام رضا (علیه السلام) در سخن بر کسی جفا ورزد و نیز ندیدم که سخن کسی را پیش از تمام شدن قطع کند. هرگز نیازمندی را که میتوانست نیازش را برآورده سازد رد نمیکرد در حضور دیگری پایش را دراز نمیفرمود. هرگز ندیدم به کسی از خدمتکارانش بدگویی کند. خنده او قهقهه نبود بلکه تبسم میفرمود. چون سفره غذا به میان میآمد، همه افراد خانه حتی دربان و مهتر را نیز بر سر سفره خویش مینشاند و آنان همراه با امام غذا میخوردند. شبها کم میخوابید و بسیاری از شبها را به عبادت میگذراند. بسیار روزه میگرفت و روزه سه روز در ماه را ترک نمیکرد. کار خیر و انفاق پنهان بسیار داشت. بیشتر در شبهای تاریک، مخفیانه به فقرا کمک میکرد."(5) یکی دیگر از یاران ایشان میگوید: "فرش آن حضرت در تابستان حصیر و در زمستان پلاسی بود. لباس او در خانه درشت و خشن بود، اما هنگامی که در مجالس عمومی شرکت میکرد، خود را میآراست (لباسهای خوب و متعارف میپوشید).(6) شبی امام میهمان داشت، در میان صحبت چراغ ایرادی پیدا کرد، میهمان امام دست پیش آورد تا چراغ را درست کند، اما امام نگذاشت و خود این کار را انجام داد و فرمود: "ما گروهی هستیم که میهمانان خود را به کار نمیگیریم."(7)
شخصی به امام عرض کرد: "به خدا سوگند هیچکس در روی زمین از جهت برتری و شرافت اجداد، به شما نمیرسد." امام فرمودند:" تقوی به آنان شرافت داد و اطاعت پروردگار، آنان را بزرگوار ساخت."(8)
مردی از اهالی بلخ میگوید: "در سفر خراسان با امام رضا (علیه السلام) همراه بودم. روزی سفره گسترده بودند و امام همه خدمتگزاران حتی سیاهان را بر آن سفره نشاند تا همراه ایشان غذا بخورند. من به امام عرض کردم: "فدایت شوم بهتر است اینان بر سفرهای جداگانه بنشینند." امام فرمود: "ساکت باش، پروردگار همه یکی است. پدر و مادر همه یکی است و پاداش هم به اعمال است."(9)
یاسر، خادم حضرت میگوید: «امام رضا (علیه السلام) به ما فرموده بود: "اگر بالای سرتان ایستادم (و شما را برای کاری طلبیدم) و شما مشغول غذا خوردن بودید بر نخیزید تا غذایتان تمام شود. به همین جهت بسیار اتفاق میافتاد که امام ما را صدا میکرد و در پاسخ او میگفتند: "به غذا خوردن مشغولند." و آن گرامی میفرمود: "بگذارید غذایشان تمام شود."»(10)
یکبار غریبی خدمت امام رسید و سلام کرد و گفت: "من از دوستداران شما و پدران و اجدادتان هستم. از حج بازگشتهام و خرجی راه را تمام کردهام اگر مایلید مبلغی به من مرحمت کنید تا خود را به وطنم برسانم و در آنجا معادل همان مبلغ را صدقه خواهم داد زیرا من در شهر خویش فقیر نیستم و اینک در سفر نیازمند ماندهام." امام برخاست و به اطاقی دیگر رفت و از پشت در دست خویش را بیرون آورد و فرمود: "این دویست دینار را بگیر و توشه راه کن و لازم نیست که از جانب من معادل آن صدقه دهی."
آن شخص نیز دینارها را گرفت و رفت. از امام پرسیدند: "چرا چنین کردید که شما را هنگام گرفتن دینارها نبیند؟" فرمود: "تا شرمندگی نیاز و سوال را در او نبینم."(11)
امامان معصوم و گرامی ما در تربیت پیروان و راهنمایی ایشان تنها به گفتار اکتفا نمیکردند و در مورد اعمال آنان توجه و مراقبت ویژه ای مبذول میداشتند.
یکی از یاران امام رضا (علیه السلام) میگوید: «روزی همراه امام به خانه ایشان رفتم. غلامان حضرت مشغول بنایی بودند. امام در میان آنها غریبهای دید و پرسید: "این کیست؟" عرض کردند: "به ما کمک میکند و به او دستمزدی خواهیم داد." امام فرمود: "مزدش را تعیین کردهاید؟" گفتند: "نه هر چه بدهیم میپذیرد." امام برآشفت و به من فرمود: "من بارها به اینها گفتهام که هیچکس را نیاورید مگر آنکه قبلا مزدش را تعیین کنید و قرارداد ببندید. کسی که بدون قرارداد و تعیین مزد، کاری انجام میدهد، اگر سه برابر مزدش را بدهی باز گمان میکند مزدش را کم دادهای ولی اگر قرارداد ببندی و به مقدار معین شده بپردازی از تو خشنود خواهد بود که طبق قرار عمل کردهای و در این صورت اگر بیش از مقدار تعیین شده چیزی به او بدهی، هر چند کم و ناچیز باشد؛ میفهمد که بیشتر پرداختهای و سپاسگزار خواهد بود."»(12)
خادم حضرت میگوید: «روزی خدمتکاران میوهای میخوردند. آنها میوه را به تمامی نخورده و باقی آنرا دور ریختند. حضرت رضا (علیه السلام) به آنها فرمود: "سبحان الله اگر شما از آن بینیاز هستید، آنرا به کسانی که بدان نیازمندند بدهید."»
مختصری از کلمات حکمتآمیز امام:
امام فرمودند: "دوست هر کس عقل اوست و دشمن هر کس جهل و نادانی و حماقت است."
امام فرمودند: "علم و دانش همانند گنجی میماند که کلید آن سؤال است، پس بپرسید. خداوند شما را رحمت کند زیرا در این امر چهار طایفه دارای اجر میباشند: 1- سؤال کننده 2- آموزنده 3- شنونده 4- پاسخ دهنده."
امام فرمودند: "مهرورزی و دوستی با مردم نصف عقل است."
امام فرمودند: "چیزی نیست که چشمانت آنرا بنگرد مگر آنکه در آن پند و اندرزی است."
امام فرمودند: "نظافت و پاکیزگی از اخلاق پیامبران است."
شهادت امام:
در نحوه به شهادت رسیدن امام نقل شده است که مأمون به یکی از خدمتکاران خویش دستور داده بود تا ناخنهای دستش را بلند نگه دارد و بعد به او دستور داد تا دست خود را به زهر مخصوصی آلوده کند و در بین ناخنهایش زهر قرار دهد و اناری را با دستان زهرآلودش دانه کند و او دستور مأمون را اجابت کرد. مأمون نیز انار زهرآلوده را خدمت حضرت گذارد و اصرار کرد که امام از آن انار تناول کنند. اما حضرت از خوردن امتناع فرمودند و مأمون اصرار کرد تا جایی که حضرت را تهدید به مرگ نمود و حضرت به جبر، قدری از آن انار مسموم تناول فرمودند. بعد از گذشت چند ساعت زهر اثر کرد و حال حضرت دگرگون گردید و صبح روز بعد در سحرگاه روز 29 صفر سال 203 هجری قمری امام رضا (علیه السلام) به شهادت رسیدند.
تدفین امام:
به قدرت و اراده الهی امام جواد (علیه السلام) فرزند و امام بعد از آن حضرت به دور از چشم دشمنان، بدن مطهر ایشان را غسل داده و بر آن نماز گذاردند و پیکر پاک ایشان با مشایعت بسیاری از شیعیان و دوستداران آن حضرت در مشهد دفن گردید و قرنهاست که مزار این امام بزرگوار مایه برکت و مباهات ایرانیان است.
نام: على. |
* استفاده از این مطلب با ذکر منبع بلامانع است. |